ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد

ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد

  • ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد

    بند پنجم

     

    ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد

    سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد

     

    فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات

    از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد

     

    اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد

    انعکاس و انده و طیب و سپهر و مهر گرد

     

    میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن

    جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد

     

    «کژف » قیر و زاک شب شربین همان قطران بود

    هست دارو زرده زرچوبه منافق گوش زرد

     

    مشتری برجیس دان مریخ شد رزبادراد

    مانک ماه و زهره بیدخت است و هاله شادورد

     

    لمس را میدان پساویدن پژوهش جستجو

    تاخ ناف و صید کرد و درشکست او را شکرد

     

    کاردالی طلع و تارونه غلاف طلع دان

    بر شیان دارو عصا الراعی است یعنی سرخ مرد

     

    تکمه دان اخگوژنه سنهار باشد زن پسر

    گسسه خط مکتوب نامه فرو شوکت دارو برد

     

    بایش ایجاب است و رانش سلب و جاور حال شد

    جاوری تبدیل دان پر ماس لمس و پهنه لرد

     

    رمز را پرخیده میدان واپرخیده صریح

    همچنین جفت واجفت آمد بمعنی زوج و فرد

     

    دوله برهون و منش طبع و دما باشد مزاج

    سرمه دان حد و طرف اصل و تنه بیخ است و نرد

     

    هم نماری دان اشارت هم ضمیر آمد کشاک

    هم «درآمدجای » مصدر اسم نام و فعل کرد

     

    نحل زیبود است و رسمو کارتن باشد رجال

    با سعادت بختیار و با فتوت راد مرد

     

    رهبر و فرنود و روشنگر همی باشد دلیل

    پیچ و تاب و جنگ و مانند و نکو باشد نورد

     

    هست هوتخشان کشاورز و بود ورزاو گاو

    مرد روزستار صنعت پیشه و جنگی نبرد

     

    اعتقاد آمد نمشته هم معاذالله ژکس

    هست سوگیری حمایت مهر رخشان روزگرد

     

    آنچه از گیسو نگیرد پیچ و خم فر خاک دان

    و آنچه از اشجار در پیراستن برند گرد

     

    شیم شیخ و خواجه ایشی بی بی و بانوستی

    خلسه فرزنشاد باشد طاعن السن سالخورد

     

    هست مزکت مسجد و شد سنجرستان خانقاه

    هم کشت آمد کلیسا هم «تموزی خانه » غرد

     

    پیشوارا مقتدادان مقتدی پی شو،پس ایست

    پیره و پوران خلیفه مرغزار آمد جفرد

     

    چار نادر چار عنصر هفت گردون هفت مام

    چار آمیزه، طبایع هفت قراء هفت مرد

     

    هم سه پور آمد موالید آخشیان چار ضد

    قهری و قسری است شمپوری معاون پایمرد

     

    شد بیوکانی طوی دغدو بیوک آمد عروس

    مام زن خشتامن و وردک جهاز اورنگ جرد

     

    چرخه دوراست و تسلسل زنخه و دشمیر ضد

    ارمغان و تحفه نور اهان عراضه راهورد

     

    دان پذیر اراهیولی ماهیت او چیزی است

    زبده اروند است و میناگون سپهر لاژورد

     

    هم سمیز آمد دعا چشمیده را منظوردان

    لای و تاه رخت و خواب مخمل و بیری است پرد

     

    هست پودات و سترسا آنچه بشناسی بحس

    هم کسی باشد تعین همتراز و هم نبرد

     

    فوطه را میدان بروفه هم دزک دستارچه

    ضلع دنده گفت شانه مازه پشت و رنج و درد

     

    هم کژه باشد لهاة و هست کوشک لوزتین

    دژپه و دژپیهه دشپل ناملایم نانورد

     

    صدقه ارزانش مسلم نیز ارزانی بود

    بشم و ژاله شبنم و یخچه تگرگ و بر دع سرد

     

    بش بود کشتی که اندر دیم زار آید ببار

    کهپرک و غدو جوال کهکشان باشد الرد

     

    «یتو» یعنی «لادبراین » را علیهذا شمر

    رشت گچ آگور آجر کلس آهک سنگ برد

     

    رشوه بدگند است و ریما هن بود خبث الحدید

    پس خماهن دان حدید و مرد اشکمخواره ژرد

     

    ذرع از تازی گز است از پارسی متر از فرنگ

    ساژن از روسی بود وز انگلیسی هست یرد

     

     

    مطالب بیشتر در:

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: فرهنگ فارسی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    حال دلم طوفانیست

    در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

    آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

    مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «رشوه بدگند است و ریما هن بود خبث الحدید پس خماهن دان حدید و مرد اشکمخواره ژرد ذرع از تازی گز است از پارسی متر از فرنگ ساژن از روسی بود وز انگلیسی هست یرد» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    بند پنجم

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر بند پنجم ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *