شعر وهم سهراب سپهری
جهان، آلوده خواب است
فرو بستهاست وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ
چنان که من به روی خویش
در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو میخواندم در گوش:
میان این همه انگار
چه پنهان رنگها دارد فریب زیست!
شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح میریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟
کتابهای سهراب سپهری را از دست ندهید:

