کاش بر ساحل رودی خاموش – آرزو

  • کاش بر ساحل رودی خاموش – شعر آرزو فروغ فرخزاد

     

    کاش بر ساحل رودی خاموش
    عطر مرموز گیاهی بودم

    چو بر آنجا گذرت می افتاد
    به سرا پای تو لب می سودم

    کاش چون نای شبان می خواندم
    به نوای دل دیوانهٔ تو

    خفته بر هودَج موّاج نسیم
    می گذشتم ز در خانهٔ تو

    کاش چون پرتو خورشید بهار
    سحر از پنجره می تابیدم

    از پس پردهٔ لرزان حریر
    رنگ چشمان تو را می دیدم

    کاش در بزم فروزندهٔ تو
    خندهٔ جام شرابی بودم

    کاش در نیمه شبی درد آلود
    سستی و مستی خوابی بودم

    کاش چون آینه روشن می شد
    دلم از نقش تو و خندهٔ تو

    صبحگاهان به تنم می لغزید
    گرمی دست نوازندهٔ تو

    کاش چون برگ خزان رقص مرا
    نیمه شب ماه تماشا می کرد

    در دل باغچهٔ خانهٔ تو
    شور من … ولوله برپا می کرد

    کاش چون یاد دل انگیز زنی
    می خزیدم به دلت پر تشویش

    ناگهان چشم ترا می دیدم
    خیره بر جلوهٔ زیبایی خویش

    کاش در بستر تنهایی تو
    پیکرم شمع گنه می افروخت

    ریشهٔ زهد تو و حسرت من
    زین گنه کاری شیرین می سوخت

    کاش از شاخهٔ سر سبز حیات
    گل اندوه مرا می چیدی

    کاش در شعر من ای مایهٔ عمر
    شعلهٔ راز مرا می دیدی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *