محمدحسین بهرامیان

دریاچه سیاه، قایق سیاه،

دریاچه سیاه، قایق سیاه، – گذر از آب

دریاچه سیاه، قایق سیاه، – شعر گذر از آب – سیلویا پلات   دریاچه سیاه، قایق سیاه، دو آدم سیاه که گویی آدمکهایی کاغذی اند درختان سیاهی که از اینجا آب می نوشند به کجا چنین شتابانند؟ آیا مگرنه که باید بپوشاند سایه ها شان تمام وسعت کانادا را؟ از نیلوفران آبی قطره وار ،[…]

گوش بسپار با گوشهای تيزكرده

گوش بسپار با گوشهای تيزكرده

شعر گوش بسپار با گوشهای تيزكرده – اریش فرید   گوش بسپار با گوشهای تيزكرده آن‌ گاه در خواهي يافت عاقبت: اين تنها زندگي‌است كه مي‌شنوي مرگ، هيچ براي‌ گفتن ندارد مرگ، قادر به سخن‌گويي نيست. مجرم ، با توسل به جرم سخن مي‌گويد جرم، با توسل به عواقب‌ِ خويش سخن مي‌گويد: عواقب‌ِ جرم خويشتن[…]

آفتاب‌ من برای درخشيدن به آسمان‌ تو رفته است

آفتاب‌ من برای درخشيدن به آسمان‌ تو رفته است

شعر آفتاب‌ من برای درخشيدن به آسمان‌ تو رفته است – اریش فرید   آفتاب‌ من برای درخشيدن به آسمان‌ تو رفته است براي‌ِ من،تنها ماه مانده است كه او را،من از تمامي‌ ابرها صدا مي‌زنم ماه به من دلگرمي مي‌دهد كه روزي تابشش گرم‌تر و روشن‌تر خواهد شد نه، اين زرد، رنگي ديگر نخواهد[…]

شعر پنجشنبه مقدس ویلیام بلیک

آیا این است چیزی مقدس برای دیدن؟ – پنجشنبه مقدس

آیا این است چیزی مقدس برای دیدن؟ – شعر پنجشنبه مقدس – ویلیام بلیک آیا این است چیزی مقدس برای دیدن؟ در سر زمینی که غنی و ثروتمند است اماکودکانش آواره و سر گردانند ! آنها را غذا می دهند دستان سرد ربا خواری آیا یک نوا را فریاد می زنند دل رعشه ها ؟[…]

شعر باغ دلدادگی ویلیام بلیک

به باغ عشق رفتم – باغ دلدادگی

به باغ عشق رفتم – شعر باغ دلدادگی – ویلیام بلیک   به باغ عشق رفتم و آن‌چه را که هرگز ندیده بودم، دیدم: کلیسای کوچکی بر گستره ای سبز که در گذشته زمین بازی ام بود و درهای کلیسا بسته بود و بر سر درش نوشته بودند: “مبادا چنین و چنان کنی!” پس به[…]