کیوان بنی یعقوب

زعفران و ترنج و خون

زعفران و ترنج و خون

شعر زعفران و ترنج و خون – دنیس بروتوس   زعفران و ترنج و خون این چنین در سپیده‌دمان پیش در آسمان نشت می‌کردند. در کامیون ارتشی به سوی زندان رفتن از میان میله‌ها روز جزیره را نگریستن و چه بسیار روزها پیش از آن. خشمی سرخ از ذهنم برون می‌تراود چون جویباری از خون آه،[…]

در این دیار در این هوا

در این دیار در این هوا

شعر در این دیار در این هوا – دنیس بروتوس   در این دیار در این هوا جائی که این درختان می‌روید. آنجا که هوای پاک روان است در پیش، در پس و در فراز و از میان حنجره‌ات در انحنای آغوشی گشوده تا پای گنبدهای سفید شیری. جویباری خنک و بلورین جاری است. در[…]

در زندان

در زندان

شعر در زندان – دنیس بروتوس   در زندان ابرها معنی می‌ یابند همچنان که پرندگان با پاره‌ای خرد از آسمان بریده شده با دیوارها جدا شده با خصومتی سرد منگنه شده به دست سرکرده ناانسان فقط روح برمی‌آید اگر که بتواند آنجا امیدی به دیدن ستارگان نیست لامپ‌ها و چراغ‌های قوی آنها را فرو[…]