شعر ساقی نامه هوشنگ ابتهاج

بیا ساقی آن می که جام آفرید – ساقی نامه

بیا ساقی آن می که جام آفرید – شعر ساقی نامه هوشنگ ابتهاج   بیا ساقی آن می که جام آفرید به من ده که جان جامه بر تن درید کجا تن کد بار هنگامه اش که او جان جان است و جان جامه اش بیا ساقی آن می که خون حیات ازو شد روان[…]

شعر بهار غم انگیز هوشنگ ابتهاج

بهار آمد، گل و نسرین نیاورد – بهار غم انگیز

بهار آمد، گل و نسرین نیاورد – شعر بهار غم انگیز هوشنگ ابتهاج   بهار آمد، گل و نسرین نیاورد نسیمی بوی فروردین نیاورد پرستو آمد و از گل خبر نیست چرا گل با پرستو همسفر نیست؟ چه افتاد این گلستان را، چه افتاد؟ که آیین بهاران رفتش از یاد چرا می نالد ابر برق[…]

شعر آواز ماه هوشنگ ابتهاج

می گذرد آن بت ناز آفرین – آواز ماه

می گذرد آن بت ناز آفرین – شعر آواز ماه هوشنگ ابتهاج   می گذرد آن بت ناز آفرین در دل عشاق نیاز آفرین زیر بغل تنگ فشرده کتاب عمر مرا جلوه دهد در شتاب زلف رها کرده به رخ ناز را سایه زده نرگس غماز را خرمن مو ریخته بر شانه ها کرده پریشان[…]

شعر شمع و سایه هوشنگ ابتهاج

دوش در عزلت جان فرسایی – شمع و سایه

دوش در عزلت جان فرسایی – شعر شمع و سایه هوشنگ ابتهاج   دوش در عزلت جان فرسایی داشتم همدم روشن زایی شمع آن همدم دیرینه ی من سوختن ها را آیینه ی من همه شب مونس و دمسازم بود همدم و همدل و همرازم بود گرم می سوخت و می ساخت چو من مستی[…]

شعر گهواره ی خالی هوشنگ ابتهاج

عمری ست تا از جان و دل، ای جان و دل می خوانمت – گهواره ی خالی

عمری ست تا از جان و دل، ای جان و دل می خوانمت – شعر گهواره ی خالی هوشنگ ابتهاج   عمری ست تا از جان و دل، ای جان و دل می خوانمت تو نیز خواهان منی، می دانمت، می دانمت گفتی اگر دانی مرا آیی و بستانی مرا ای هیچکاه ناکجا! گو کی،[…]

شعر خواب و خیال هوشنگ ابتهاج

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت – خواب و خیال

 نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت – شعر خواب و خیال هوشنگ ابتهاج   نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد[…]

شعر مرغ دریا هوشنگ ابتهاج

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت – مرغ دریا

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت – شعر مرغ دریا هوشنگ ابتهاج   آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه[…]

شعر یگانه هوشنگ ابتهاج

همان یگانه ی حسنی اگر چه پنهانی – یگانه

همان یگانه ی حسنی اگر چه پنهانی – شعر یگانه هوشنگ ابتهاج   همان یگانه ی حسنی اگر چه پنهانی و گر دوباره بر آیی هزار چندانی چه مایه جان و جوانی که رفت در طلبت بیا که هر چه بخواهی هنوز ارزانی ز دل نمی روی ای آرزوی روز بهی که چون ودیعه ی[…]

شعر درد هوشنگ ابتهاج

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست – درد

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست – شعر درد هوشنگ ابتهاج   حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست بیا که مسئله بودن[…]

شعر سرگذشت چمن هوشنگ ابتهاج

ز سرگذشت چمن دل به درد می آید – سرگذشت چمن

ز سرگذشت چمن دل به درد می آید – شعر سرگذشت چمن هوشنگ ابتهاج   ز سرگذشت چمن دل به درد می آید ببند پنجره را باد سرد می آید دریغ باغ گل سرخ من که در غم او همه زمین و زمان زار و زرد می آید نمی رود ز دل من صفای صورت[…]

شعر خواب هوشنگ ابتهاج

بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا – خواب

بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا – شعر خواب هوشنگ ابتهاج   بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا از چه دریا آمدم با ابر بی پایان غم کاسمان عمری ست تا یکریز می بارد مرا آخرین پیمانه ی شبگیر این خمخانه ام تا کدامین مست[…]

شعر با سینه سردان هوشنگ ابتهاج

منشین چنین زار و حزین چون روی زردان – با سینه سردان

منشین چنین زار و حزین چون روی زردان – شعر با سینه سردان هوشنگ ابتهاج   منشین چنین زار و حزین چون روی زردان شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان ره دور و فرصت دیر، اما شوق دیدار منزل به منزل می رود با رهنوردان من بر همان عهدم که با زلف تو بستم پیمان[…]

شعر هم آشیان هوشنگ ابتهاج

هنوز عشق تو امید بخش جان من است – هم آشیان

هنوز عشق تو امید بخش جان من است – شعر هم آشیان هوشنگ ابتهاج   هنوز عشق تو امید بخش جان من است خوشا غمی که ازو شادی جهان من است چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق که سوز سینه یخورشید در زبان من است اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا[…]

شعر چشمه ی خارا هوشنگ ابتهاج

ای عشق مشو در خط گو خلق ندانندت – چشمه ی خارا

ای عشق مشو در خط گو خلق ندانندت – شعر چشمه ی خارا هوشنگ ابتهاج   ای عشق مشو در خط گو خلق ندانندت تو حرف معمایی خواندن نتوانندت بیگانه گرت خواند چون خویشتنت داند خوش باش و کرامت دان کز خویش برانندت درد تو سرشت توست درمان ز که خواهی جست تو دام خودی[…]

شعر کمند مهر هوشنگ ابتهاج

چو شبروان سرآسیمه، گرد خانه مگرد – کمند مهر

چو شبروان سرآسیمه، گرد خانه مگرد – شعر کمند مهر هوشنگ ابتهاج   چو شبروان سرآسیمه، گرد خانه مگرد تو خود بهانه ی خویشی پی بهانه مگرد تو نور دیده ی مایی به جای خویش در آی چنین چو مردم بیگانه گرد خانه مگرد تویی که خانه خدایی بیا و خود را باش برون در[…]

شعر هست ای ساقی هوشنگ ابتهاج

شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی – هست ای ساقی

شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی – شعر هست ای ساقی هوشنگ ابتهاج   شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی نماند جز من و چشم تو مست ای ساقی من شکسته سبو چاره از کجا جویم که سنگ فتنه سر خم شکست ای ساقی صفای خاطر دردی کشان ببین که هنوز ز داشت[…]

شعر چندمین هزار امید بنی آدم هوشنگ ابتهاج

گفتم که مژده بخش دل خرم است این – چندمین هزار امید بنی آدم

گفتم که مژده بخش دل خرم است این – شعر چندمین هزار امید بنی آدم هوشنگ ابتهاج   گفتم که مژده بخش دل خرم است این مست از درم در آمد و دیدم غم است این گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید ای گل ز بی ستارگی شبنم است این پروانه بال و[…]

شعر سیاه و سپید هوشنگ ابتهاج

شبی رسید که در آرزوی صبح امید – سیاه و سپید

شبی رسید که در آرزوی صبح امید – شعر سیاه و سپید هوشنگ ابتهاج   شبی رسید که در آرزوی صبح امید هزار عمر دگر باید انتظار کشید در آسمان سحر ایستاده بود گمان سیاه کرد مرا آسمان بی خورشید هزار سال ز من دور شدستاره ی صبح ببین کزین شب ظلمت جهان چه خواهد[…]

شعر سرای سرود هوشنگ ابتهاج

دگر نگاه مگردان در آسمان کبود – سرای سرود

دگر نگاه مگردان در آسمان کبود – شعر سرای سرود هوشنگ ابتهاج   دگر نگاه مگردان در آسمان کبود کبوتران تو پر خسته آمدند فرود به هر چه می نگرم با دریغ و بدرود است شد آن زمان که جهان جمله مژده بود و درود دریغ عهد شکر خواب و روزگار شباب چنان گذشت که[…]

شعر گوشمال پنجه ی عشق هوشنگ ابتهاج

خدای را که چو یاران نیمه را مرو – گوشمال پنجه ی عشق

خدای را که چو یاران نیمه را مرو – شعر گوشمال پنجه ی عشق هوشنگ ابتهاج   خدای را که چو یاران نیمه را مرو تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو به زیر خرقه ی[…]

شعر غروب چمن هوشنگ ابتهاج

با این غروب از غم سبز چمن بگو – غروب چمن

با این غروب از غم سبز چمن بگو – شعر غروب چمن هوشنگ ابتهاج   با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو اندیشه های سوخته ی ارغوان بین رمز خیال سوختگان بی سخن بگو آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت آغوش خاک و[…]

شعر شبگرد هوشنگ ابتهاج

بر آستان تو دل پایمال صد درد است – شبگرد

بر آستان تو دل پایمال صد درد است – شعر شبگرد هوشنگ ابتهاج   بر آستان تو دل پایمال صد درد است ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست شب است و آینه خواب سپیده می بیند بیا که[…]

شعر ازین شب های ناباور هوشنگ ابتهاج

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم – ازین شب های ناباور

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم – شعر ازین شب های ناباور هوشنگ ابتهاج   من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم چو از[…]

شعر آیینه ی عیب نما هوشنگ ابتهاج

رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست – آیینه ی عیب نما

رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست – شعر آیینه ی عیب نما هوشنگ ابتهاج   رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست چه شد آن مهر و[…]

شعر رنج دیرینه هوشنگ ابتهاج

حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست – رنج دیرینه

حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست – شعر رنج دیرینه هوشنگ ابتهاج   حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر انتظار[…]

شعر غزل تن هوشنگ ابتهاج

تن تو مطلع تابان روشنایی هاست – غزل تن

تن تو مطلع تابان روشنایی هاست – شعر غزل تن هوشنگ ابتهاج   تن تو مطلع تابان روشنایی هاست اگر روان تو زیباست از تن زیباست شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن که از زلال تنت جان[…]

شعر سماع سرد هوشنگ ابتهاج

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی – سماع سرد

درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی – شعر سماع سرد هوشنگ ابتهاج   درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی سماع سرد بی غمان خمار ما نمی[…]

شعر درست شکسته هوشنگ ابتهاج

شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز – درست شکسته

شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز – شعر درست شکسته هوشنگ ابتهاج   شکسته وارم و دارم دلی درست هنوز وفا نگر که دلم پای بست توست هنوز به هیچ جام دگر نیست حاجت ای ساقی که مست مستم از آن جرعه ی نخست هنوز چنین نشسته به خاکم مبین که در طلبت سمند[…]

شعر غم پرست هوشنگ ابتهاج

تو می روی و دل ز دست می رود – غم پرست

تو می روی و دل ز دست می رود – شعر غم پرست هوشنگ ابتهاج   تو می روی و دل ز دست می رود مرو که با تو هر چه هست می رود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست می رود کجا توان گریخت زین بلای عشق که بر سر[…]

شعر غریبانه هوشنگ ابتهاج

بگردید، بگردید، درین خانه بگردید – غریبانه

بگردید، بگردید، درین خانه بگردید – شعر غریبانه هوشنگ ابتهاج   بگردید، بگردید، درین خانه بگردید دیرن خانه غریبند، غریبانه بگردید یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید یکی لذت مستی[…]