شعر ملک الشعرا بهار با مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد

در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد

شعر در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد _ ملک الشعرا بهار  قطعه   در خوردن بشر خاک از بس که حرص دارد از سنگ قبر هر روز دندان نوگذارد   سنگ مزار عاشق سرپوش نامرادیست این سنگ را کس ای کاش از جای برندارد   بهتر بود ز سیصد الحمد قل هو[…]

مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد

مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد _ 47

شعر مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد _ غزل47 _ ملک الشعرا بهار    مشتاقی و صبوری با هم قرین نباشد این باشد آن نباشد آن باشد این نباشد   با انگبین لبت را سنجیده‌ام مکرر شهدی که در لب تست در انگبین نباشد   قومی به فکر مشغول قومی بدین گرفتار غافل که[…]

ای سید عراقی شغلی دگر نداری

ای سید عراقی شغلی دگر نداری

شعر ای سید عراقی شغلی دگر نداری ملک الشعرا بهار  به یکی از وکلای مجلس   ای سید عراقی شغلی دگر نداری یا دخلکی تراشی یا پولکی درآری   وانجاکه‌دخلکی‌نیست‌آری‌خلاف اگرچه سیییایتیال ایایلای ی یا   بیچاره‌ای به هر کار جز کار چاپلوسی بیگانه‌ای ز هر فن‌، جز فن مفتخواری   در کربلا ندیدی جز[…]

در باغ تولیت دوش بودم روان به هرسو

در باغ تولیت دوش بودم روان به هرسو

شعر در باغ تولیت دوش بودم روان به هرسو ملک الشعرا بهار  تشبیب   در باغ تولیت دوش بودم روان به هرسو آشفته و نظرباز، دیوانه و غزل‌گو   دیدم به شوخی آنجا افکنده شور و غوغا عاشق‌کشانِ زیبا گلچهرگانِ مه‌رو   قومی به‌ عشوه ماهر جمعی به چهره باهر با زلفکان ساحر با چشمکان[…]

هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون

هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون

شعر هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون ملک الشعرا بهار  ماجرای واگون   هوشم ز سر پریده از ماجرای واگون از دنگ‌دنگ واگون‌، از های‌های واگون   از جالسان واگون راحت‌تر است صدبار آن کس که جان سپارد در زیر پای واگون   زاسرار قبر و محشر، آگه شود به یکبار آن کس که[…]