رخ نمایان کن و از دست دلم تاب بگیر

رخ نمایان کن و از دست دلم تاب بگیر

رخ نمایان کن و از دست دلم تاب بگیر   رخ نمایان کن و از دست دلم تاب بگیر مرهمی باش ز دیده همه این آب بگیر   شاعر بی نوا(علیرضا بهروز)

ما را ز وفاداری خود بی خبر مکن

ما را ز وفاداری خود بی خبر مکن

ما را ز وفاداری خود بی خبر مکن   ما را ز وفاداری خود بی خبر مکن ما در جفای تو چه غم ها کشیده ایم شاید که مردمان رسیدند به یک غمی ما دل زدن به عشق چه غم ها رسیده ایم   شاعر بی نوا(علیرضا بهروز)