پروانه های مصلوب

پروانه های مصلوب

  پروانه های مصلوب   نبض خواب هایم از غریو پروانه های مصلوب سرشارست می شنوم صدای پای باران را از فراسوی عمق نفس هایم که دیوانه وار از پشت پرچین مژگانم بر دشت غربت زده صورتم عصیان می کند و حجم معلق شب زده ام در تاریکی بی نهایت،محو می شود …