به امید آزادی ایران ، جان و جهان من . برای زن ، زندگی ، آزادی
پس کودکی هامان چه شد؟ گم شد در این ویرانه ها
گویی که سلاخی شده با دست این دیوانه ها
نوری نمی تابد چرا بر کلبه ی تاریک مان
جانی نمی یابد چرا شادی در این کاشانه ها
چندان که سیلی خورده ایم سِیلی به دریا برده ایم
از هموطن آزرده ایم دورند آن بیگانه ها
منکر شده جام شراب معروف، ایرانی خراب
هر روز آدم می کشید بی جام و بی میخانه ها
مرگ است این یا زندگی؟ جهل است یا فرزانگی؟
سودی ندارد دینتان جز کشتن فرزانه ها
باید که از خشم و غضب لبریز باشد جان ما
راهی نمی یابم به جز تازاندن تازانه ها
روزی رسد در این وطن هنگام بال و پر زدن
آزاد خواهد شد چو من از پیله ها پروانه ها
Latest posts by dan (see all)
- به امید آزادی ایران ، جان و جهان من . برای زن ، زندگی ، آزادی - نوامبر 27, 2022