11 جمله معروف همیشه شوهر داستایوفسکی: در این مطلب 11 عدد از جملات معروف و درخشان همیشه شوهر داستایوفسکی را گلچین کردهایم. این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا داستایوفسکی
11 جمله معروف همیشه شوهر داستایوفسکی
این مرد که دو سال پیش هنوز بهقدری پر سر و صدا، بهقدری بشاش، بهقدری لوده بود که حکایات خوشمزه را با مهارت تامی نقل میکرد، اکنون هیچ چیز را بیشتر از اینکه کاملا تنها بماند دوست نمیداشت. با کمال میل پیوندهای بیشمار اجتماعی خود را گسسته بود. (کتاب همیشه شوهر اثر داستایوسکی – صفحه ۱۳)
ولچانینف نه تنها معتقد بود که این دسته از زنها وجود دارند بلکه عقیده داشت یک دسته شوهرانی هم که طرف مقابل آنها هستند یافت میشوند که تنها ماموریتشان این است که با این جور زنها بسر برند. به عبارت دیگر به نظر او وظیفهی اساسی اینطور مردها این است که «همیشه شوهر» باشند یا واضحتر بگوییم، در همه زندگیشان فقط شوهر باشند، نه هیچ چیز دیگر. «چنین مردی متولد میشود و بزرگ میشود تا یکبار ازدواج کند و بعد ضمیمه و تابع زنش گردد. حتی اگرچه طبیعتی مخصوص به خود داشته باشد. صفت مشخص این چنین شوهری آن است که درست مثل یک زپنت رسمی به کار برود. همانطور که خورشید نمیتواند ندرخشد، این شوهر هم نمیتواند مثل گاو پیشانی سفید نباشد، و تازه هم نه تنها هرگز این موضوع را نمیداند بلکه، طبیعتا محال است که آن را دریابد.». (کتاب همیشه شوهر اثر داستایوسکی – صفحه ۶۰)
مردی بود که مدت درازی آزاد زیسته بود، اکنون دیگر زیاد جوان نبود. سیوهشت و یا سیونه سال داشت و این «پیری» همانطور که خودش میگفت، «تقریبا به طور ناگهانی» فرا رسیده بود اما خودش میفهمید که این پیری بهواسطهی گذشت سالها نیست. ولی میتوان گفت که کیفیت این سالها او را پیر کرده بود و علت بدبختیهایش نیز بیشتر درونی بود تا بیرونی. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۱۲)
به روح تاریک و منزوی و مریض خود اطمینان نداشت. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۱۷)
جملات معروف کتاب همیشه شوهر داستایوفسکی
چیزی ذهنش را مغشوش میکرد، مثل هنگامی که انسان در جستوجوی کلمهی فراموش شدهای در حافظهی خود میگردد و با تمام قوا جستوجو میکند. درست است که آن را بهخوبی میشناسد، میداند با آن آشناست، و میداند چه معنی میدهد، فکرش در اطراف آن دور میزند، اما بیهوده در طلب امر محال است، چون آن کلمه، به هیچ قیمتی نمیخواهد بهخاطرش بیاید! (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۲۷)
غم و غصه خود را فرو میبرم و از آن سرمست میشوم. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۴۶)
سر خود را تکان ندهید، درباره من قضاوت نکنید، من خودم درباره خودم قضاوت کردهام و الان مدتها است که خودم را محکوم کردهام، مدتهاست! (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۹۰)
به این عادت عمومی اغلب خانمها و همانطور شاید عشاقشان آشنایی دارید که علاقه دارند تمام آثار و علائم کهنه شدهی مکاتبات عاشقانهی خود را نگهداری کنند. آیا بهتر نیست که همه را بسوزانند؟ اما نه، کوچکترین تکه کاغذ در جعبههای کوچک میز تحریرشان مرتب دستهبندی شده است؛ حتی آنها را نمرهگذاری و برحسب سال و تاریخ طبقهبندی میکنند. آیا این کار آنها را تسلا میدهد؟ نمیدانم؟ شاید این کار خاطرات دلپذیرشان را دوباره زنده میکند. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۱۰۴)
از آرامش قبرستان متاثر شده بود و در حالی که به آسمان روشن و صاف نگاه میکرد، اندیشید: «چه لطافتی»، ایمان پاک و آرامی در قلبش نفوذ میکرد و روحش را فرا میگرفت. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۱۴۷)
نظریات بزرگ بیشتر از قلبهای بزرگ تراوش میکند تا از هوش و فراستهای بزرگ. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۲۰۳)
ممکن است این درد به مرگ منجر شود!… چای را بیاشامید، سر بکشید! به جهنم، اگر سوختید! زندگی بیشتر ارزش دارد تا زیبایی! (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۲۲۶)
این آدمهایی که یک دقیقه قبل هنوز نمیدانند آدم خواهند کشت یا نه، وقتی یکبار چاقویی را در دستهای لرزانشان گرفتند و روی انگشتانشان اولین جهش خون گرم را حس کردند؛ نه تنها آدم را حتما خواهند کشت، بلکه به اصطلاح محکومین به اعمال شاقه، سر شما را با یک ضرب جدا کرده و به دور پرتاب خواهند کرد. (کتاب همیشه شوهر – صفحه ۲۳۵)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان همیشه شوهر داستایوفسکی
نمونه ای از تاثیر ادبیات آلمان بر ادبیات معاصر ایران
شعر پانزده سال گذشت نیما یوشیج
- اوزان و بحرهای شعر فارسی - سپتامبر 24, 2023
- اشعار، ترجمهها و نقدهای احمد شاملو - سپتامبر 13, 2023
- اشعار احمد شاملو + بیوگرافی - سپتامبر 10, 2023