گمشـده چندیست شـادی از بر این خانـه

گمشـده چندیست شـادی از بر این خانـه

  •  

    گمشـده چندیست شـادی از بر این خانـه

     

    گمشـده چندیست شـادی از بر این خانـه

    بغـض و حسـرت گشته چیره بر دل دیـوانه

    رنگ ماتم بس گرفته بـوم این آبادی

    حسرت لبخند سبـزت… حسـرت آزادی

    چ کسان بس بی گنـه در خـون خـود غلطیده اند

    عاشقــان صورت خراشیـده چنــان غــم دیده اند

    پر ز خشم و کینـه و شـب لاجرم تاریک تر

    راه آزادی که شـد هرلحظه اش باریـک تر

    یک ب یک گل های باغ زندگـی را چیده اند

    چه قساوت ها و بی رحمـی که گل ها دیده اند

    باد پاییزی وزیـد و خشـک ماند لبخند ما

    خیره بر خون و قلـم شد شاعـر در بنـد ما

    تیره گشتند قلـب های سبز درین آشفتـگی

    حسـرت لبخنـد تو در پس این آزردگــی

     

    برفا

     

    «زن، زندگی، آزادی»

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *