مهتاب به نور دامن شب بشکافت

مهتاب به نور دامن شب بشکافت – 44

  • دکلمه صوتی مهتاب به نور دامن شب بشکافت  – رباعی 44از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی از می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت خوش باش و میندیش که مهتاب بسی.

     

     

    مهتاب به نور دامن شب بشکافت

    می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

     

    خوش باش و میندیش که مهتاب بسی

    اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت

     

     

    اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    دکلمه مهتاب به نور دامن شب بشکافت صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «مهتاب به نور دامن شب بشکافت» از خیام است. این قطعه‌ توسط زهرا بهمنی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی و تفسیر مهتاب به نور دامن شب بشکافت

     

    در بیت نخست به‌روشنی به آ‌گاهی شاعر از گذرایی خود اشاره رفته است. او نیک به این موضوع واقف است که ماهیت وجود او در هستی به‌گونه‌ای است که کسی بقای آن را حتی برای آینده‌ای نزدیکی چون فردا نیز تضمین نکرده است. در اینجا باز به وجهی از آن «مشکل» که در رباعی پیشین از آن سخن رفته بود، بر می‌خوریم. آن آ‌گاهیِ رنج‌آور و ناخوشایند که به جادوی زیبایی و شراب ولو به طرزی گذرا التیام می‌یابد.

    .

    پرسان مشو که عاقبت قصۀ دنیا چون است

    یا طالع ما بر اسد و عقد ثریا چون است

    بِه آنکه به تقدیر، هر آنچه هست، گردن بنهیم

    فارغ ز غم مرگ که کی، یا به کجا، یا چون است

    هم‌پای خرد باش و رفیق می ناب

    کوتاست حیات و آرزو نقش بر آب

    ما گرم خیالات و زمان مستِ شتاب

    دریاب کنون که فکر فرداست سراب[2]

    این قافله عمر عجب می‌گذرد

    دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

    ساقی غم فردای حریفان چه خوری

    پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد

    و باز در جای دیگر، با استفاده از همین استعارۀ گردشِ ما در قالب چرخ و دگرگونگی جاودان هستی، شاعر به بی‌اهمیتی چندوچون و کیفیت این گردش با وجود شدن پیوسته در کیهان اشاره می‌کند. این از جنس همان اشارات خیام است که در عین سادگی و روشنی، موردی است که کمتر کسی از انسان‌های هوشمند روی زمین به کُنه آن پی برده و آن را عمیقاً دریافته است.

    چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ

    پیمانه چو پُر شود چه بغداد و چه بلخ

    می نوش که بعد از من و تو ماه بسی

    از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ

    شاعر در اینجا موضوعی بدیهی و روشن را که در نگاه اول همه تصدیق‌گر درستی آن هستند بیان می‌کند، که وقتی در نهایت عمر به سر خواهد رسید و نقطه پایان برای همه مشترک است شیرینی و تلخی عاجل و گذرا دیگر چه اهمیتی دارد، و وقتی در نهایت پیمانه عمر پر می‌شود، اینکه چه مقدار در داخل آن ریخته شده، دیگر چه ارزشی دارد. بغداد در اصطلاح قدما به جام پر از شراب گفته می‌شد و بلخ به کوزه یا خمرۀ شراب. در نهایت وقتی پیمانه پر می‌شود و برای آن حدّ و نهایتی قابل تصور است، دیگر چه باک که گنجایش آن قدر ساغری است یا قدر کوزه و صراحی‌ای!

    شاعر ایستگاه پایان را برای همه فراموشی و خوابی جاودان می‌داند که عملاً با محو کردن تمامی یادها و خاطره‌ها، به رسیدن به صفر مطلق وجودی می‌انجامد. حال اینکه دیگر در مرحله‌ای از گذار دمادم و جاودان شدن پدیده‌ای چگونه این شدن را طی کرده است برای امروز و فردای جهان همان قدر بی‌اهمیت است، که درخشش کوتاه یک شراره برای خورشیدهای دمادم جوشنده و فروزندۀ هستی.

    لیک شاعر با این بیان نه نفی هستی و وجود که دعوت به خوشباشی و عشق به سرنوشت را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد. درنهایت این نره گاو خشمگین هستی که صدایی نمی‌شود و گوش به خواست آگاهانه ما نمی‌دهد، راه خود را طی می‌کند و ما چه عمر را به تلخکامی و چون چرا بگذرانیم و چه به شادی و فراغت خیال از آنچه بوده و آنچه که خواهد شد، و چه دست به تلاش‌های بسیار برای اندوختن بزنیم و چه به حد متعادلی از بهره‌مندی‌های جهان خرسند باشیم، در نهایت انتهای راه برای ما یکی است. مطلبی که در عین بداهت و روشنی، از ژرفایی دست‌نیافتنی و گسترده و جهان‌شول برخوردار است و پیوندی عمیق میان هستی محدود بشر و سرشت کیهانی و عظیم جهان برقرار می‌کند، و او را در عین خودآ‌گاهی و ادراک، در نهایت با کلیت ناآ‌گاه و مست و خود-نشناس هستی یکسان هویت‌یابی می‌کند، و بهترین منش ممکن را برای در پیش گرفتن، همسو با تمامی پدیده‌های دمادم متغیر، انجام درست آنچه که در لحظه بایسته و خردمندانه است معرفی می‌کند. جزء به جزء پدیده‌های متغیر هستی ناخودآ‌گاهانه و سرمستانه تنها کنشی بی‌خویشانه از سر آنچه در لحظه برای آنها تقدیر شده است به انجام می‌رسانند، بی اندیشه و نگرانی از آنچه فرداها و فرداهای پس از آن آبستن آن است. سرنوشت محتوم آنها در لحظۀ کنشِ مقدرشان که بهترین کنش قابل تصور است، رخ می‌نماید و پیش و پس از آن از دایره هستی وجودی آنها خارج است، چرا که تنها بیم و امیدی پوچ و واهی و خارج از دایره وجودی‌شان است.

    نتیجتاً، نیک می‌توان دریافت که یک چنین بیاناتی از خیام نه پوچگرایانه در معنای هستی‌شناسانه آن، که پوچگرایانه در معنای برداشتی خیال‌پردازانه و اوهام‌‌گرایانه از هستی است. به عبارتی دیگر، تنها در معنایی فرا-وجودی و در قالب پیش‌فرض‌های مکاتب و سیستم‌ها است که یک چنین نگرش لحظه‌ای و دم‌گرایانه‌ای پوچ تصور می‌شود؛ حال آنکه در ترازوی عدالت ناب هستی که از هرگونه پیش‌فرض و پیش‌داوری پاک و منزه است، شدن دمادم: عین عدالت، و آشکار کردن طبیعت ذاتی هر پدیده در لحظه: عین مسؤولیت‌پذیری و ارج نهادن به جدیت و سرشاری وجود است. آنان که چنین نگرشی‌هایی را در باب هستی پوچ می‌خواند خود تلویحاً به پوچی واقعیت هستی اعتراف کرده‌اند، لیک آنچه که در نظر یک چنین افرادی داروی پوچی و رفع‌کننده آن نام تواند گرفت، جز وهمی زیبا و امیدبخش نیست، که با نظر به آینده و گذشته و با ارایه تفاسیری ذهنی و قطعیت‌ناپذیر، سعی در خلق معنایی جدای از معنای ذاتی نهفته در هستی، که شدن و تغییر و تبدل پیوسته است، دارند. این گونه تفاسیر وهم‌آلود ذهنی امیدبخش که ناظر بر آینده و گذشته، و منشا تعبیری فرا-واقعی از ذات و ساخت و بنیان کلی هستی است، در تقابل با مستی و وهم سرمستانه خیام قرار می‌گیرد، که فارغ از دیروز و فردای جهان و طبیعت زوال‌پذیر آن است، و با غرق شدن در جذبات دمادم حیات، تلویحاً واقعیت آن را گردن نهاده است و به اصل آشکار ساختن طبیعت ازلی و جاودانه هر پدیده در لحظه وقوف یافته است، بی آنکه بخواهد با کنکاشی آ‌گاهانه در اصل آن دخل و تصرفی ایجاد کند. و این برآمده از همان مفهومی است که همواره «راستی و درستی را با مستی و شراب» در ادبیات بشر هم‌پا و هم‌کاسه کرده است و هر آن‌کجا که از مستی و می سخنی به میان آمده است، راستی و درستی و یک‌رنگی از نتایج و عوارض محتوم آن تصور شده است. این خاصیت تا به آن اندازه است که در بسیاری از نقل نیمه‌افسانه‌ای تواریخ نیز، شاهان و امیران برای یافتن واقعیت آنچه رخ داده از زبان کسانی که در هوشیاری به کتمان آنها می‌پردازند، واقعیت رخدادها را در مجالش شراب در وضعیت غلبه مستی از زبان آنان در می‌یابند، به گونه‌ای که می‌بینیم حتی در ذهن افسانه‌پرداز راویان تاریخ نیز، در غلبه مستی آدمی هواره تسلیم و بی‌اراده در برابر سرنوشت رفته بر هستی پنداشته شده است.

    عبدالحسین عادل زاده

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی مهتاب به نور دامن شب بشکافت

     

    اسما می گوید:

    به نظر من خیام در این رباعی داره ترسش از مرگ رو بیان میکنه،که البته در دو مصراع اول روی شاد و بی خیال بودن تاکید میکنه ولی در بیت دوم به اون چیزی که خوشحالیشو به هم میزنه اشاره میکنه،مهتاب روی خاک یا همون مرگ.یعنی هرچقدر سعی میکنه خوشحال باشه بازم ترسی که از مرگ داره به سراغش میاد و اینجا در واقع داره خودشو نصیحت میکنه که سعی کن به مرگ فکر نکنی.

    پیمان  می گوید:

    نور مهتاب به دل تاریکی شب نفوذ میکنه.
    لذا باید نگران نبود و خوش بود و در لحظه زندگی کرد چرا که همانطور که مهتاب باید نور به خاک بتاباند،رحمت عام خداوند هم شامل حال همه ما خاکیان میشه.
    پس ما را چه غم.
    حال را دریاب.

    بهرام مشهور می گوید:

    در اینجا خیّام قاطعانه دستور می دهد :
    میاندیش که مهتاب بسی اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت !

     

     

    شعر مهتاب به نور دامن شب بشکافت اثر کیست؟

    این شعر اثر خیام است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»