معنی غابش

معنی غابش چیست؟

  • معنی غابش به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ غابش در گویش ها و لهجه ها.

     


    معنی غابش

    معنی: فریبنده، خائن.

     


    غابش در فرهنگ فارسی

    ۱- ازگیل. ۲- درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید . ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است . برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است . گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های ۳ تا ۱۲ تایی است . تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک ۵ عددند . تعداد پرچمهایش ۱٠ و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است . برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است . برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی .
    نعت فاعلی از غبش

     


    غابش در لغت نامه دهخدا

    غابش. [ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غبش. || فریبنده. || خائن. ( منتهی الارب ). الغاش. الخادع. || الظالم. ( المنجد ).

    [ ب ِ ] ( اِ ) غباریه. عنب الدب. مردار آغاجی. برگک. بارشین .نام درختی است کوهی که میوه آن را غباریة و عنب الدب گویند. شبیه است به کنار. ( برهان ) ( آنندراج ). در تحفه حکیم مؤمن ذیل غابش آرد: بفتح غین و تشدید باءاسم عنب الدب است. و ذیل عنب الدب آرد: به ترکی مردارآغاجی گویند، درخت کوهی است نر و ماده میباشد. نر او بقدر قامتی و شاخهای او بسیار مایل به زمین و چتری و بی خار و برگش مثل برگ انار و مایل به پهنی و نرم و ثمرش بقدر کنار و خوشه دار و مثل کاکنج سرخ و در جوف او چهار پنج عدد دانه کوچک و طعم او با شیرینی قلیلی و تلخی و با لزوجت و قیض و گلش زرد مایل به سبزی و از جنس زعرور است. در آخر اول سرد و خشک و رافع نفث الدم و بیخش مایل به سرخی و بسیار مخفف و جاذب و محلل اورام است و بیطاران پوست او را در ورم دواب میگذرانند تا چرک آورده به شود و ماده او را برگ درشت تر و شبیه به برگ شمشاد و از آن کوچکتر و غیر چتری وبیخ او عود بری است و سایر اجزای او باسمیت است و در بلاد کرمان و شیراز و لرستان کثرالوجود است و برگک نامند و برگ او مسکر است. بخلاف بیخ آن – انتهی. و دراختیارات بدیعی ذیل غباریة آرد: عنب الدب است و ذیل عنب الدب آرد: درخت کوهی است و آن را غابش خوانند و ثمر وی بمقدار کناری کوچک بود سرخ رنگ و در اندرون وی دانه کوچک چهار و پنج بود و طعم وی قابض بود و ثمر وی شیرین بود که اندک تلخی داشته باشد و لزوجت و قبضی نیز و از خشک وی سویق سازند. نافع بود جهت اسهال کهن و گل وی مانند گل حنا سرخ بود اما کوچکتر بود و لون او میان زردی و سبزی بود و ثمر وی نفث دم را نافعبود – انتهی. و در مخزن الادویة ذیل عنب الدب آرد: به ترکی مردار آغاجی و بارشین نیز گویند و درخت آن راغایش ( کذا ) نامند. درختی است کوهی نر و ماده میباشدنر آن بقدر قامتی و شاخهای آن بسیار و مایل بر زمین و چتری و بیخار و برگ آن مانند برگ انار و مایل به پهنی و نرم و ثمر آن خوشه دارد و بقدر کناری کوچک و مانند کاکنج سرخ و در جوف آن چهار پنج عدد دانه کوچک و طعم آن با اندک شیرینی و تلخی و لزوجت و قبض کمی و گل آن زرد مایل بسبزی شبیه به گل حنا و باریکتر از آن ؛ و بغدادی نوشته : نوعی از زعرور جبلی است و بیخ آن مایل به سرخی ، طبیعت آن سرد و خشک در اول… ثمرآن جهت نفث الدم نافع و سویق خشک آن حابس اسهال کهنه و بیخ آن بسیار مجفف و جاذب و محلل اورام و بیطاران پوست آن را بر اورام دواب ضماد مینمایند تا چرک آورده به شود و ماده آن را برگ بزرگتر از نر و شبیه به برگ شمشاد و از آن کوچکتر و غیر چتری و بیخ آن عودبری است و سایر اجزای آن باسمیت و در بلاد کرمان و شیراز کثرالوجود و آن را برگک نامند و برگ آن مسکر است بخلاف بیخ آن – انتهی. و ابن البیطار در مفردات ذیل عنب الدب آرد: قال کتاب الرحلة هو اسم لشجرة جبلیة کثیراً ماتنبت عندالصخور و علیها و تسمیها العجم غابش بالغین المعجمة و الباء بواحدة مفتوحة مشددة قبلها الف و بعدها شین معجمة، و بالاسم الاول وقعت عند جالینوس فی کتاب المیامن تکون فی منتها متروحة علی قدر القاقه تحیل علی الارض میلا کثیراً و یلصق بعضها علی الحجارة و فیها اعوجاج و غصونها صالسة لشکل غیر مشوکة ورقها رمانی الشکل صغیر مفلطح فی مشابهة ورق الرجلة و ثمرها علی قدرالمتوسط من النبق احمر ملیح الحمة و داخله عجم صغیر اربع او خمس و طعمه قابض و طعم الثمر حلو بیسیر مرارة یخالطه لزوجة و قبض یسیرو ینبت بالاندلس ایضاً بالجبال کاغرناطة و جیان و رندة یؤکل غضا و یتخذ من یابسه سویق و نافع من الاسهال المزمن و زهرها فیه مشابهة من زهرالحنی الا انه ادق و لونه ما بین الصفرة و الخضرة اذا سقط خلفه الثمر علی الصفة التی و صفناها عناقید تتعلق من معالیق صغار، و هی مماینبت بجبال رندة بمقربة من عین شبیلة و بجبال غرناطة بمقربة من الکنیسة. قال جالینوس فی المیامن عن اسقلبیادس انه یکون فی نیطش و هو ثمر نبات منخفض شبیه بما یکون بین الشجر و الحشیش و ورقه بورق النبات الذی یقال له قاتل ابیه و یحمل ثمراً مدورا أحمر فی طعمه قبض یقع فی الادویة النافعة من نفث الدم – انتهی.

     


    پیشنهاد و نظر شما برای معنی واژه غابش

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر نام بعضی نفرات نیما یوشیج

    شعر مسافر سهراب سپهری

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    شعر مردم ای مردم مهدی اخوان ثالث

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *