معنی غائبانه به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ غائبانه در گویش ها و لهجه ها.
معنی غائبانه
معنی: در حال غیاب، بطور غیاب.
معنی غائبانه در لغت نامه دهخدا
غائبانه. [ ءِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب. بطور غیاب. بگونه غیاب.
– ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن.
– حکم غائبانه ؛ حکم که قاضی دهد با عدم حضور مدعی علیه.
|| بازیی است. مؤلف آنندراج گوید: غایب باز، شطرنج باز کامل که خود از حریف نشسته بواسطه دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند و آن بازی را غائبانه گویند – انتهی. رجوع به غائب باز شود :
فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.
حافظ.
و رجوع به «آنه » شود.
پیشنهاد و نظر شما برای معنی واژه غائبانه
در بخش دیدگاه، نظر خودتان را دربارهی این مطلب بنویسید. اگر نقصی میبینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازهای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
شعر مردم ای مردم مهدی اخوان ثالث
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - ژوئن 7, 2023
- نه معن زائده دانم نه حاتم طائی – ۷۷ - می 16, 2023
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - می 16, 2023