معنی زاحف

معنی زاحف

  • معنی زاحف به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ زاحف در گویش ها و لهجه ها.

     

    معنی زاحف

    معنی:از زحف راه رونده یا لشکر که در اثر کثرت بگرانی راه بسوی جهاد پیماید.

     


    زاحف در فرهنگ فارسی

    از زحف راه رونده یا لشکر که در اثر کثرت بگرانی راه بسوی جهاد پیماید.

     


    زاحف در لغت نامه دهخدا

    زاحف. [ ح ِ ] ( ع ص )( از زحف ) راه رونده. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || لشکر که در اثر کثرت بگرانی راه بسوی جهاد پیماید . ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس از اساس ). || لشکر که آرام آرام بسوی جهاد رود. قوله تعالی : اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً ( قرآن 15/8 ). قال الزجاج ای زاحفین و هو ان یزحفوا الیهم قلیلاً قلیلاً. ( تاج العروس ). || شتر سپل کشان رونده از ماندگی. || تیر غیژان رونده تا بنشانه. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || آنکه بشکم راه رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه بر سرین راه رود. کودکی که پیش از براه افتادن نشسته راه رود. ( تاج العروس ). || آنکه سیاحة در بلاد دور نکند و جز بنزدیک وطن خود نرود. ( تاج العروس از جمهره ). || نام شتری است و ثعلب این را انکار کند و گوید وصف شتری است که از راه مانده شده است. ( تاج العروس ).

     


    پیشنهاد و نظر شما برای معنی زاحف

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید،پیشنهادتان را اضافه کنید.

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر غزل ناتمام احمد شاملو

    شعر خریت نیما یوشیج

    شعر باد مارا خواهد برد فروغ فرخزاد

    شعر نگاتیو پوریا پلیکان

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *