مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان – 146

  • دکلمه صوتی مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان  – رباعی 146از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی می خواه مروق به طراز آمدگان رفتند یکان یکان فراز آمدگان.

     

     

    مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

    می خواه مروق به طراز آمدگان

     

    رفتند یکان یکان فراز آمدگان

    کس می ندهد نشان ز بازآمدگان

     

     

    کس می ندهد نشان ز بازآمدگان

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «کس می ندهد نشان ز بازآمدگان» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    دکلمه مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان» از خیام است. این قطعه‌ ها توسط داوود ملک زاده و زهرا بهمنی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی و تفسیر مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

     

    زمانه ساز آمدگان یعنی کسانی که زندگی موافق با طبع آنها بوده است. کسانی که به مراد دلشان رسیده اند. زمانه با ساز آنها زده و هم ساز شده است. اینها بیشتر شوکت و مکنت و ثروت دارند.
    مروق به معنای در شگفت آوردن و خوشحال ساختن.
    طراز آمدگان یعنی کسانی که خودشان را با زمانه طراز کرده اند. حتما شنیده اید اگر زمانه با تو نساخت تو با زمانه بساز. طراز آمدگان کسانی اند که زمانه با آنها نساخته ولی آنها با زمانه ساخته اند و آن را چفت و جور مرده اند. بالاخره طراز در آمده اند. سر به سر در آمده اند. منظور انسانهای قانع و سخت کوش و شاد است. افرادی که زندگی را چندان سخت نمی گیرند.
    فراز آمدگان یعنی کسانی که به جاه و مقامی رسیده اند و اینها رتبه ای بالاتر از زمانه ساز آمدگاند دارند. اینها چنان بر فراز آمده اندت که حتی زمانه را هم می سازند. شاهان و سلاطین و حاکمان و صاحبان منصب و قدرت.
    بازآمدگان یعنی کسانی که مرده اند و دو باره برگشته باشند.
    سخن از آنان که زمانه با آنها همساز بوده است را گوش نده. چون تو از این دسته نیستی. به دنبال شادی و نشاط و خوشحالی باش هم چون کسانی که خود را با زندگی ساخته اند. تو از این قبیله و طائفه هستی. باید خودت را با زمانه همساز کنی. همه آنها که به جایی رسیده اند و پست و مقامی دارند بالاخره رفته اند و چشم از این جهان فرو بسته اند. کسی نیست که از آنها نشانی به ما بدهد. باید زندگی را با هرآن چه که داده و هست پذیرفت و ساخت. و خوش بود و شادمانی کرد.

    حسن جمشیدی

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان

     

    مهدی می گوید:

    مشنو سخن از زمانه ساز امدگان
    زمانه ساز:کسانی که ساز زندگی به گوش هاشان خوش اوا بوده است متنعم بودهاند
    می خواه مروق:می ناب بخور به سلک تمام کسانی که امده اند و هستند
    مصرع بعدی:واضح است که میگوید همه ی ما روزی در فراز بودهایم {اسمان}.و روزگاری دانه دانه خواهیم رفت
    مصرع بعدی :چرا که کسی نشانی از بازگشن انهای که راهی شده ان نداده است
    .پوزش اگز نقصی دارد چون همگان

    مهرداد پارسا می گوید:

    «زمانه ساز امدگان» در مصرع اول یعنی کسانی که اوضاع و احوال روزگار بر وفق مرادشان است. یعنی زاویه نگاهت به هستی و زندگی از دریچه زندگی و نگاه کسانی نباشد که در زندگی خود شانس با آنها یار بوده و زندگی خوشی دارند و اوضاع بر وفق مراد آنها است.
    در مصرع دوم می گوید بلکه همچون آدم های متوسط الحال و و عادی می بخواه و دنیا را زیاد جدی نگیر. اینجا خیام مانند بسیاری از رباعیات دیگرش مخاطب را به قناعت و زندگی در زمان حال و عدم تلاش بیهوده فرا می خواند.
    در مصرع سوم شاعر به توجیه پندهایی که در بیت اول بیان کرده است می پردازد و می گوید آنها که در بلنداها قرار داشتند و صاحب جاه و مقام بودند همگی به نوبت از صحنه روزگار محو شدند و نشانی از آنها باقی نیست. پس حرف من در مصرع اول درست است که نباید روی دلخوشی های این جماعت حساب باز کرد و تنها باید همچون یک انسان عادی که از مرگ و زندگی چیزها می داند و به عدم ثبات هستی همچون یک حکیم واقف است حیات را به فراغت خیال و دلخوشی گذراند و خیلی آن را جدی نگرفت.
    و در نهایت در مصرع چهارم می گوید که کسی هم از آن فراز امدگان و صاحبان جاه و مقام که خیلی دنیا را جدی گرفته بودند خبری ندارد و وقتی رفتند دیگر بازگشتی در پی آنها نبود. یعنی چو رفتی رفتی…دیگر بازگشتی در کار نیست. پس دم را غنیمت دان و برای میراث خورها رنج بیهود را بر خود هموار نکن.

     

     

    شعر مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان اثر کیست؟

    این شعر اثر خیام است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *