طبیبی زخلخال آمد بری

طبیبی زخلخال آمد بری

  • طبیبی زخلخال آمد بری

    در هجو میرزا بابا طبیب خلخالی

     

    طبیبی زخلخال آمد بری

    کمر بسته وزرد رخ همچو نی

     

    سر و پوز او همچو بوزینه بود

    زنخدانش آویزه سینه بود

     

    بشخصه رخش همچو صفرای من

    بعینه سرش همچو سر نای من

     

    کنون هفت سال است کو خوانده طب

    ولی توبه نشناسد از شطر غب

     

    نه از بول بشناسد او نبض را

    نه از بسط بشناسد او قبض را

     

    پدر بر پدر عام بوده است لیک

    سیادت بخود بسته با ضرب سیک

     

    همانا یقین تخمه باب نیست

    ز مادرش باید به پرسم که کیست

     

    ز زردی رنگش هویداستی

    که او محترق خلط صفراستی

     

    چو گردد رخش از حجاب آشکار

    نباید دگر دهن خردع بکار

     

    زبانش چو در قصه گویا شود

    برای مریان اپیکا شود

     

    ز سودا سرش آنچنان گشته خشک

    که سوزد در او خطمی و بیدمشک

     

    مگر قیل سمع است یرقان او

    که بر دوش چرخ است یرقان او

     

    چو عاشق بگیرد از او حب صبر

    ز بی صبری اندر شتابد بقبر

     

    گرش دل به تنگ آید از کار من

    بجلدش رود حب ستار من

     

    ندانم که را داده گلقند خام

    که از کونش آمد ورا بار عام

     

    گمانم بود کرمی از مغز کون

    که افیون خوران ساختندش برون

     

    مرا سالها فکر بد شام و روز

    که آیا چگونه بود شکل کون

     

    کنونش بدیدم رخی زرد داشت

    قدی سخت نازک دمی سرد داشت

     

    نه از حبس بول است رخ زردیش

    که در پیش قول است دم سردیش

     

    بگفتم دوا جستن از وی خطا است

    سخنهای سعدی شنیدن رواست

     

    طبیبی که او خود بود زرد روی

    از او داروی سرخ روئی مجوی

     

     

    مطالب بیشتر در:

    وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

     

    قالب شعر: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    حال دلم طوفانیست

    در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

    آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

    مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    طبیبی زخلخال آمد بری

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «طبیبی زخلخال آمد بری کمر بسته وزرد رخ همچو نی سر و پوز او همچو بوزینه بود زنخدانش آویزه سینه بود» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «بگفتم دوا جستن از وی خطا است سخنهای سعدی شنیدن رواست طبیبی که او خود بود زرد روی از او داروی سرخ روئی مجوی» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    در هجو میرزا بابا طبیب خلخالی

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر در هجو میرزا بابا طبیب خلخالی ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *