صبح-دم-آب-خضر-نوش-از-لب-جام-گوهری-خاقانی

صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری – ۲۱۰

  • صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری خاقانی – قصیده ۲۱۰

    در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌ شاه

     

    صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری

    کز ظلمات بحر جست آینهٔ سکندری

     

    شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر

    ریخت به هر دریچه‌ای آقچه زر شش سری

     

    غالیه‌سای آسمان سود بر آتشین صدف

    از پی مغز خاکیان لخلخه‌های عنبری

     

    یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و می‌کند

    یوسف گرگ مست ما دعوی روز پیکری

     

    گرچه صبوح فوت شد کوش که پیش از آفتاب

    زان می آفتاب‌وش یاد صبوحیان خوری

     

    درده کیمیای جان، ز آتش جام زیبقی

    طلق حلال پروران، طلق روان گوهری

     

    طفل مشیمهٔ رزان، بکر مشاطهٔ خزان

    حاملهٔ بهار از آن باد عقیم آذری

     

    چون ز دهان بلبله در گلوی قدح چکد

    عطسهٔ عنبرین دهد مغز چمانه از تری

     

    رفت قنینه در فواق، از چه ز امتلای خون

    راست چو پشت نیشتر خون چکدش معصفری

     

    چنگی آفتاب روی از پی ارتفاع می

    چنگ نهاده ربع‌وش بر بر و چهره برتری

     

    چون نگهش کنی کند در پس چنگ رخ نهان

    تا شوی از بلای او شیفتهٔ بلا دری

     

    کرتهٔ فستقی فلک چاک زند چو فندقش

    هر سر ده قواره را زهره کند به ساحری

     

    زهره ز رشک خون دل در بن ناخن آورد

    چون سر ناخنش کند با رگ چنگ نشتری

     

    چشم سهیل و ناخنه، ناخن آفتاب و نی

    کاتش و قند او دهد با نی و باد یاوری

     

    چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت

    اینت نسیم مشک پاش، اینت فقاع شکری

     

    سال نوست ساقیا، نوبر سال ماتوئی

    می که دهی سه ساله ده، کو کهن و تو نوبری

     

    گاو سفالی اندر آر آتش موسی اندر او

    تا چه کنند خاکیان گاو زرین سامری

     

    می به سفال خام نوش، اینت چمانهٔ طرب

    لب به کلوخ خشک مال، اینت شمامهٔ طری

     

    تیغ فراسیاب چه؟ خون سیاوشان کدام؟

    در قدح گلین نگر، عکس گلاب عبهری

     

    گنبد آبگینه‌گون نیست فرشته خوی و رو

    سنگ بر آبگینه زن، دیو دلی کن ای پری

     

    در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان

    پای طرب سبک بر آر ارچه ز می گران سری

     

    هفت طواف کعبه را هفت تنان بسنده‌اند

    ما و سه پنج کعبتین، داو به هفده آوری

     

    ما که و اختیار چه، کاین شجره است آن ما

    بد پسران خانه کن، باد سران سرسری

     

    از پس کنیت سگی چیست به شهر نام ما

    درد کش ملامتی، سیم کش قلندری

     

    لیک به دولت ملک بر ملکوت می‌رود

    بهر عروس طبع ما نامزد سخنوری

     

    خسرو کعبه آستان، ملک طراز راستین

    کرده طراز آستین از ردی پیمبری

     

    حیدر آسمان حسام، احمد مشتری نگین

    رایض رای اسمان، صیقل جاه مشتری

     

    در نفس مبارکش سفتهٔ راز احمدی

    در سفن بلارکش معجز تیغ حیدری

     

     

     

     

    شعر در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌ شاه خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌ شاه» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

     

    شعر صبح‌دم آب خضر نوش از لب جام گوهری اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *