شمع نورانی
بر گردِ شمع روی تو، پروانه می خواهد دلم
گر عشق شیرینم دهی شاهانه می خواهد دلم*
پیموده ام من هفت شهر عشق را با یک نگاه
پر بود از عاشق ولی دیوانه می خواهد دلم*
آن عقل اگر داری خودت دیوانه می خواهی چه کار؟
در کوی آن دیوانگان ویرانه می خواهد دلم*
آن یار باشد در دلت بیگانه می خواهی چه کار؟
یک جرعه ای از عشق و یک همخانه می خواهد دلم*
در عرصه ی دیوانگان جایی برای عقل نیست
دانا شدم اما دلی دردانه می خواهد دلم*
ای مست تر از مستیم،ای تار و پود هستیم
شَهدی به لب از جام تو میخانه می خواهد دلم*
با چشم هایت ور نرو هی…کار دادی دست من
یک بوسه از لبهای تو رندانه می خواهد دلم*
ول کن تمام شهر را من تا آخرش مجنونتم
از عشق شیرین گو مرا افسانه می خواهد دلم*
لیلی اگر مجنون شود ،شعر نظامی می شوم
نیمای شعر تو منَم ،کاشانه می خواهد دلم*
ازمستی ِلب های تو ، درساحل میخانه ها
هی خُم به خُم برداشتم ، پیمانه می خواهد دلم*
پروانه وار از شوق دیدار از درون می سوختی
یک بار دیگر ناله ی مستانه می خواهد دلم*
هر شب که من غم داشتم بودی کنارم تا سحر
طوطی شده چون در قفس هی دانه می خواهد دلم*
خیری ندیدم از وصالِ معبد ِ همسایگی
طناز بازی از دلِ بیگانه می خواهد دلم*
ای یار من، فریاد من را می رسانی تا فلک
ذره سکوتی در زمین جانانه می خواهد دلم
جاوید جاویدان
Latest posts by جاوید جاویدان (see all)
- زاد روز فردوسی - ژانویه 30, 2023
- اشک رقصان - ژانویه 24, 2023
- شمع نورانی - نوامبر 23, 2022