شمع نورانی

شمع نورانی

  • شمع نورانی

     

    بر گردِ شمع روی تو، پروانه  می خواهد  دلم

    گر عشق شیرینم دهی شاهانه می خواهد دلم*

    پیموده ام  من هفت شهر  عشق  را با یک نگاه

    پر  بود  از  عاشق  ولی  دیوانه  می خواهد دلم*

    آن عقل اگر داری خودت دیوانه می خواهی چه کار؟

    در کوی آن دیوانگان ویرانه می خواهد دلم*

    آن یار باشد در دلت بیگانه می خواهی چه کار؟

    یک جرعه ای از عشق و یک همخانه می خواهد دلم*

    در عرصه ی دیوانگان جایی برای عقل نیست

    دانا شدم اما دلی دردانه می خواهد دلم*

    ای مست تر از مستیم،ای تار و پود هستیم

    شَهدی به لب از جام تو میخانه می خواهد دلم*

    با چشم هایت ور نرو هی…کار دادی دست من

    یک بوسه از لبهای تو رندانه می خواهد دلم*

    ول کن تمام شهر را من تا آخرش مجنونتم

    از عشق شیرین گو مرا افسانه می خواهد دلم*

    لیلی اگر مجنون شود ،شعر نظامی می شوم

    نیمای شعر تو منَم ،کاشانه می خواهد دلم*

    ازمستی ِلب های تو ، درساحل میخانه ها

    هی خُم به خُم برداشتم ، پیمانه می خواهد دلم*

    پروانه وار از شوق دیدار از درون می سوختی

    یک بار دیگر ناله ی مستانه می خواهد دلم*

    هر شب که من غم داشتم بودی کنارم تا سحر

    طوطی شده چون در قفس هی دانه می خواهد دلم*

    خیری ندیدم از وصالِ معبد ِ همسایگی

    طناز بازی از دلِ بیگانه می خواهد دلم*

    ای یار من، فریاد من را می رسانی تا فلک

    ذره سکوتی در زمین جانانه می خواهد دلم

     جاوید جاویدان

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    جاوید جاویدان
    Latest posts by جاوید جاویدان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *