کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب

شعر کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب

  • شعر کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب _ ادیب الممالک

    تجدید مطلع

     

    کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب

    ای پدر نامجوی ای ملک کامیاب

     

    از من و مریخ جو باقی این گفتگو

    مسئله از ما بپرس گمشده از ما بیاب

     

    ما بزمین اقربیم آگه از این مطلبیم

    همدو و هم مشربیم همسفر و همرکاب

     

    گرچه زمین از تو زاد وز تو بپای ایستاد

    سخت شگفت اوفتاد مسئله خاک و آب

     

    من طمع آدمی دیده ام اندر زمی

    هیچ ندارد کمی از کرم بوتراب

     

    جنس بشر بسکه پست سیم و زرش دیده بست

    کله اش از بنگ مست عقل پریش از شراب

     

    بسکه فرومایه است دشمن همسایه است

    جهل ورا دایه است فتنه و شرمام و باب

     

    خاطر آسوده را هیچ نجوید قرار

    حرمت همساده را هیچ نداند نصاب

     

    نی دل خود نرم کرد نی ز کس آزرم کرد

    نی ز خدا شرم کرد نی ز خطا اجتناب

     

    ز خرس و روباه و گرگ همی کند پشم و پوست

    ز پیله و عنکبوت همی بدزدد لعاب

     

    پادشهانشان بخاک سکه چو بر زر زنند

    روی گدایان ز بیم گردد چون زر ناب

     

    شاهد دولت چو کرد دست در آغوش کس

    بر رخ و گیسو کند خون شهیدان خضاب

     

    زهر چو این قصه خواند مهر بدو گفت زه

    لوحش از این گفتگو احسنت از این خطاب

     

    آنچه سرودی یقین هست به صحت قرین

    لیک شد اندر زمین دعوت ما مستجاب

     

    آدمیان ابلهند یکسره دور از رهند

    هیچ ندیدم دهند فرق گناه از ثواب

     

    گر به اروپا روی بنگری آنجا عیان

    شوکت کیخسروی حشمت افراسیاب

     

    مردم آن سرزمین یکسره خورد و بزرگ

    بنده و آزاد و شاه مرد و زن وشیخ و شاب

     

    از پی تسخیر ملک پا به رکاب اندرند

    ریخته خون کسان روز و شب اندر رکاب

     

    در پلتیک زمین غرقه چنان کز فلک

    بی خبرند ار شود گنبد گردون خراب

     

    حال اروپ این شده است لیک بود آسیا

    نزد شهان اروپ چو دانه در آسیاب

     

    چین چو یکی زنده پیل بریده خرطوم و گوش

    هند چو شیری کز آن شکسته چنگال و ناب

     

    ژاپن روئینه تن کرده قبا پیرهن

    تاخت بر او بومهن ساخت بلادش خراب

     

    کشور ایران که بود حد طبیعی آن

    از بر شط العرب تا چمن فاریاب

     

    تاخت بریتانیا از حد عمان برون

    روس ز رود ارس ترک ز دشت زهاب

     

    لیک از آن پس که شد بدر رخش در محاق

    رفته ز سلخ مشیب سوی هلال شباب

     

    پارلمانی کنون گشته در آنجا بپای

    کز اثرش شد پدید شور و شر و انقلاب

     

    شور وکالت ز بس بر سر مردم فتاد

    یکسره افتاده اند از خورش و نوش و خواب

     

    هر یکی از گوشه ای رفته پی توشه ای

    در طلب خوشه ای رانده خر اندر خلاب

     

    به محفل آراستن چاره ز هم خواستن

    فزودن و کاستن سیم و زر و جاه و آب

     

    ساختن بزم سور رای گرفتن به زور

    دوستی اندر حضور دشمنی اندر غیاب

     

    گردن هم بشکنند ریشه هم بر کنند

    بر کتف هم زنند در سر این انتخاب

     

    نیست کسی را مجال تا سوی ما بنگرد

    کامده اند از هنر عاری و صفرالوطاب

     

    چون سخن اینجا رسید جمله بپا خواستند

    کنگره برج دلو ریخت ز هم شد خراب

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    پذیرای فرسایش

    من که امروز این سطر‌ها را به آواز می خوانم – چیستان ها

    جهان بزرگ است – ابعاد عالم

    دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند – 246

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    شعر کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب ای پدر نامجوی ای ملک کامیاب از من و مریخ جو باقی این گفتگو مسئله از ما بپرس گمشده از ما بیاب» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «نیست کسی را مجال تا سوی ما بنگرد کامده اند از هنر عاری و صفرالوطاب چون سخن اینجا رسید جمله بپا خواستند کنگره برج دلو ریخت ز هم شد خراب» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر تجدید مطلع ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر تجدید مطلع ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *