شعر چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید ایرج میرزا _ غزل 8

چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید

  • چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید ایرج میرزا _ غزل 8

     

    چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید

    راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید

     

    جهد کردم تا نگویم رازِ دل بر هیچکس

    می کشان را رازِ دل بی اختیار آید پدید

     

    گر مرا آسوده بینی در غمش نبود شگفت

    هر غریقی را پس از کوشش قرار آید پدید

     

    بوسه چون بر لعلِ جانان می زنی نشمرده زن

    دیدم ام من گفتگو ها از شمار آید پدید

     

    تا توانی سیر بنگر در رخِ صافِ بتان

    پیش کاندر صفحۀ چشمت غبار آید پدید

     

    دیدم آن بت را پیِ اُستادِ بد گوهر روان

    یادم آمد مُهره در دنبالِ مار آید پدید

     

    هر سؤالِ سخت را زنهار پاسخ نرم ده

    سنگ و آهن چون به هم ساید شرار آید پدید

     

    پیری از رخسارِ طبع آبدارم آب بُرد

    کی ز طبعِ پیر شعرِ آبدار آید پدید

     

    در خزان هم گاه بگشاید دهان بلبل ولی

    کی بود آن نغمه کزو وی در بهار آید پدید

     

    بعد از این وصلش چه جویم چیست سود آن غرقه را

    کِش به قعرِ بحر گوهر در کنار آید پدید

     

    نیست کس کاین مملکت را از خطر بخشد نجات

    قرنها باید که تا یک مردِکار آید پدید

     

    نان شهر از همّتِ دستورِ ما ممتاز شد

    صدقِ این دعوی به هر شام و نهار آید پدید

     

    از وزیران گر یکی چون او شود نَبوَد شگفت

    از جراید هم یکی چون نوبهار آید پدید

     

    مطالب بیشتر در:

    ایرج میرزا

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب: غزل

     

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شعر پوزخند تد هیوز

    شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها مولانا – غزل 2

    دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور

    بازسرایی در شعر احمد شاملو 

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

    چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید جهد کردم تا نگویم رازِ دل بر هیچکس می کشان را رازِ دل بی اختیار آید پدید» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ایرج میرزا که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ایرج میرزا بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «نان شهر از همّتِ دستورِ ما ممتاز شد صدقِ این دعوی به هر شام و نهار آید پدید از وزیران گر یکی چون او شود نَبوَد شگفت از جراید هم یکی چون نوبهار آید پدید» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید ایرج میرزا

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید ایرج میرزا بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *