به گاه تنهایی با خود می کشم – شعر پیشانی تو – پل الوار
پیشانی تو را
به گاه تنهایی با خود می کشم
همچون درفشی گم گشته
در کوچه های سرد
در اتاق های تاریک
فریاد کشان از تیره بختی
نمی خواهم رها کنم
دستان روشن و پیچیده ات را
دستانت را که زاده شده اند
در آینه ی بسته ی دستان من.
آنچه مانده کامل است
آنچه مانده هنوز
بیهوده تر است از زندگی
زمین را زیر سایه ات بکَن
سفره ای آب کنار سینه ها
چونان سنگی
در آن غرق باید شد.
مترجم: جواد فرید
پیشنهاد ویژه برای مطالعه:
شعر اگر بهشتی وجود داشته باشد ای. ای. کامینگز
شعر شعری را اگر فهمیدی …مارک استرند
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
شعر جهانپیشانی تو را، به گاه تنهایی با خود می کشم
شعری که خواندیم اثر «پل الوار» بود، الوار از «شاعران فرانسه » است. شعر بالا با سطر « پیشانی تو را، به گاه تنهایی با خود می کشم» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟
دیدگاه شما درباره شعر پیشانی تو پل الوار
دیدگاهتان را درباره ی پیشانی تو پل الوار ، این شاعر خوبِ فرانسه بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاهها به اشتراک بگذارید.
- هرچه را دست میسایم – شعر تن تو - ژانویه 29, 2023
- نه، نه دوباره میگوید. نه، نه – شعور - ژانویه 25, 2023
- او در دستهایش چیزهایی دارد که باهم نمیخوانند – شعر چیزی مثل - ژانویه 25, 2023