غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

  • شعر غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست ملک الشعرا بهار 

    پرد‌هٔ سینما

     

    غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

    و آنچه تو بینی به جز از مستعار نیست‌

     

    آنچه مجازی بود آن هست آشکار

    و آنچه حقیقی بود آن آشکار نیست

     

    هست یکی پردهٔ جنبندهٔ بدیع

    کز برآن نقش و صور را شمار نیست

     

    پرده همی جنبد و ساکن بود صور

    لیک به ‌چشم تو جز از عکس کار نیست

     

    پرده نبینی تو و بینی که نقش‌ها

    در حرکاتند و کسی درکنار نیست

     

    پنداری کان همه را اختیار هست

    لیک یکی ز آن‌همه را اختیار نیست

     

    ور به تو این راز هویدا کند حکیم

    خندی و گویی که مرا استوار نیست

     

    همره پرده بدر آیند و بگذرند

    هیچ کسی را به حقیقت قرار نیست

     

    پرده شتابان و در آن نقش‌ها روان

    و آن همه جز شعبدهٔ پرده‌دار نیست

     

    نیست تو را آگهی از راز پرده‌دار

    زانکه تو را در پس این پرده بار نیست

     

    پرده مکرر شود و نقش‌هاش‌، لیک

    پرده گشاینده جز از کردگار نیست

     

    ما و تو ای خواجه بدین پرده اندربم

    زانکه ازبن دایره راه فرار نیست

     

    هرکسی اندر خور نیروی خویشتن

    کار پذیرفت و به جز اینش کار نیست

     

    آنچه به نزدیک تو کوهست و بحر و بر

    جز که به ‌دستی دو سه‌ بر یک جدار نیست

     

    وانچه به سوی تو بود لشکر و حشم

    سوی خرد جز دو سه نقش فکار نیست

     

    جنگ و جدل بینی و گرد و غریو کوس

    لیک درین عرصه به ‌جز یک سوار نیست

     

    شو به حقیقت نگر ایراک حس تو

    شبهت ناکست و حقیقت شعار نیست

     

    قوت‌ دیدنت و شنیدن چو شبهه یافت

    پس به قوای دگرت اعتبار نیست

     

    کار جهان جمله فریب است و شعبده

    راستی ای در همهٔ روزگار نیست

     

    کار چو اینست چرا غم خورد حکیم

    غم خورد آن کو خردش دستیار نیست

     

    آن که تو بینی که همی هست بختیار

    وانکه تو بینی که همی بختیار نیست

     

    هردو به نزدیک حقیقت برابرند

    یک ‌سر مو فرق در این گیر و دار نیست

     

    شعشعهٔ ابر پراکنده در شفق

    کم ز یکی کبکبه‌ ی اقتدار نیست

     

    گرچه بدیع است جهان لیک بی‌بقاست

    هیچ گوارنده چنین ناگوار نیست

     

    تا بنخوانی تو مر این را جفا و جبر

    جبر و جفا را بر صانع گذار نیست

     

    صنع خداوند جهان نظم کامل است

    نیز به جز جبر ز نظم انتظار نیست

     

    عدل خدا را تو به میزان خود مسنج

    کفهٔ عدل این کرهٔ خاکسار نیست

     

    گر خردت هست‌، غم نیستی مدار

    نیستی از بهر خردمند عار نیست

     

    ور خردت نی‌، غم نابخردیت بس

    شاد زیاد آن که بدین غم دچار نیست

     

    شاد زی وگام زن و نان به دست کن

    کز حسد و کینه کسی رستگار نیست

     

    غصهٔ بیهوده پی زندگی مخور

    زندگی و غصه بهم سازگار نیست

     

    رو به جهان درنگر از دیدهٔ «‌بهار»

    ای که ترا خادم و خیل و زوار نیست

     

    زانکه به آلام غم دهر، مرهمی

    درد زداینده چو شعر «‌بهار» نیست

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن فعل

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است – غم

    دانلود آهنگ جدید روزبه نعمت الهی عزیز بشین به کنارم  + پخش آنلاین 

    12 جمله معروف باغ همسایه خوسه دونوسو – تکه کتاب

    ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست – 37

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست و آنچه تو بینی به جز از مستعار نیست‌ آنچه مجازی بود آن هست آشکار و آنچه حقیقی بود آن آشکار نیست» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «رو به جهان درنگر از دیدهٔ «‌بهار» ای که ترا خادم و خیل و زوار نیست زانکه به آلام غم دهر، مرهمی درد زداینده چو شعر «‌بهار» نیست» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر پرد‌هٔ سینما ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر پرد‌هٔ سینما ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *