شعر شنیدهای تو که سنجر به عمد یا به خطا _ ملک الشعرا بهار
سنجر و امیر معزی
شنیدهای تو که سنجر به عمد یا به خطا
بزد به سینه سر خیل شاعران تیری
بلی معزی کش بود در جگر پیکان
نبست لب ز ثنا گرچه بود دلگیری
نماند شاعر از آن زخم تا به سال دگر
ولی بماند به سنجر بزرگ تشویری
*
*
زمانه نیز مرا زد به سینه چندین تیر
که نیست بهر علاجش به دست تدبیری
زمانه گویم و اهل زمانه را خواهم
زمانه را نبود قدرتی وتاثیری
………………………….
………………………….
گذشت عهد جوانیم زیرپنجهٔ شاه
چو زیر پنجهٔ شیری ضعیف نخجیری
………………………….
………………………….
بجای آنکه نهد زخم کهنه را مرهم
ز زخمهای نو انگیخت خشم و تکدیری
به بینوایی و حرمان من نشد خرسند
ولیک نوع ستمهاش یافت توفیری
ز درد و رنج کمان شد قدم بسان کسی
که بسته آرزوی خوبش بر پر تیری
گماشت بر من و بر عرض من سفیهی چند
ازین دروغزنی، فاسقی، زبونگیری
نبشته این پی رسواییم مقالاتی
کشیده آن پی بدنامیم تصاویری
گرفته سیم و زر از… و کرده هجو بهار
هجای گندهتر از گندنایی و سیری
علو قدر مرا اینت برترین برهان
که… راست ز من وحشتی و تشویری
………………………….
………………………….
اگر چه زخم زبان مولم است، لیک خوشم
از آنکه نیست درین ترهات تاثیری
مرا که دامان از آفتاب پاکتر است
سیاه رو نکند تهمتی و تکفیری
کسی که شصت بهارش گذشت کج نکند
رهش، نه سردی مهری نه گرمی تیری
ز عهد باز نگردم ز خوف دشنامی
ز گفته دست نشویم به سوء تعبیری
به ترک دوست نگویم به هیچ تهدیدی
به راه غیر نپویم به هیچ تحذیری
به پیشگاه جلال خدا معاذالله
نکردهام گنهی کآوردم معاذیری
نه زبن حسودان در آرزوی تحسینی
نه زین عوانان در انتظار تقدیری
بهرغم سنت دیرین و راه و رسم مهان
نداشت….. حرمت چو من پیری
.. … .. … …… .. .. …… ..
…………………………
هر آنچه پند بدادم نداشت آثاری
هرآنچه موعظه کردم نکرد تاثیری
بسی حقایق گفتم، ولیک در بر…
نبود یکسره جز حیلتی و تزویری
نهراست گفت و نه گفتار بنده داشت بهراست
جز آن که شد تلف از عمر ما مقادیری
به ماه بهمن گفتم یکی قصیده که بود
ز راه و رسم بزرگی، بزرگ تصویری
گر آن سخنها بر سنگ خاره گشتی نقش
شدی ز سنگ عیان پاسخی و تقریری
گمانم آن که برنجید نیز از آن سخنان
چو بود منتظر مدحتی ز نحریری
یکی نگفت بهار است شهره در فن خویش
چنان که هست بهرکشوری مشاهیری
مطالب بیشتر در:
ملک الشعرا بهارشعر مشروطه
وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعر: قطعه
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
درویش که اخلاق الهی دارد – ۱۰۰
دربغ و دردکه ازکید چرخ و فتنه دهر
در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «شنیدهای تو که سنجر به عمد یا به خطا بزد به سینه سر خیل شاعران تیری بلی معزی کش بود در جگر پیکان نبست لب ز ثنا گرچه بود دلگیری» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز میتوانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذابتر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار بودید، این شعر را چگونه شروع میکردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «گمانم آن که برنجید نیز از آن سخنان چو بود منتظر مدحتی ز نحریری یکی نگفت بهار است شهره در فن خویش چنان که هست بهرکشوری مشاهیری» از چه سطر هایی استفاده میکردید؟
شعر سنجر و امیر معزی ملک الشعرا بهار
دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاهها برای شعر سنجر و امیر معزی ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت بردهاید، بنویسید که چرا لذت بردهاید و اگر لذت نبردهاید، دلیل آن را بنویسید.
اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان میشنویم.
اگر عکسنوشتهای با این شعر درست کردهاید، در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.
پیشنهاد میکنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.
- به هر که جور نکردی نمی توانستی - ژانویه 29, 2024
- چشم مستت شوخی آغازد همی - ژانویه 29, 2024
- هزار سال رهست از تو تا مسلمانی - ژانویه 29, 2024