شعر شقایق سجاد فرهمند
«🌹شقایق🌹»
فضاها تیره می گردید در برف
دلم بس ناله ها می دید دربرف
نفهمیدم چه شد ای راست قامت
که آن شب پیکرت خوابیددربرف
گَلو پُر بود از احساس تلخی
گلی پژمرده می لرزید دربرف
توبودی بادوچشمانی پر از اشک
نگاهت مرگ را فهمید در برف
صدایی تلخ وجسمی پر زِحسرت
چرا این گونه می غلتید دربرف
سیاهی ها به دورَت جمعِ جمعند
زِ تهمت ها دلت نالید در برف
ندانستم که دنیایت تمامَست
همان وقتی که گُل خشکیددربرف
شبی رفتی ولی یادت صمیمی ست
دلم از هجرتت بارید در برف
شفیعت،یاورت در روز رفتن
فقط مولی علی گردید دربرف
شقایق آخرین گلبوته ی عشق
خودت باغیرتت جاوید دربرف
دکتر سجاد فرهمند
- چشم های خداوند - می 22, 2023
- پرسپولیس بی دفاع - نوامبر 20, 2022
- مشروب - نوامبر 20, 2022