ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

  • شعر ز بس گفتند ایران بی‌حساب است _ ملک الشعرا بهار 

    طبیبان وطن

     

    ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

    ز بس گفتند ایرانی خراب است

     

    ز بس گفتند این ملت فضولند

    ز بس گفتند این مردم جهولند

     

    ز بس گفتند ملت جان ندارد

    مریض مملکت درمان ندارد

     

    کنون پر گشته گوش ما از این ساز

    دگر نبود اثر در هیچ آواز

     

    طبیبانی که دانایان رازند

    مریضان را ز درد آگه نسازند

     

    نگویند این‌ مرض‌ صعب‌ و خطیر است

    دربغاکاین‌مریض‌از عمر سیر است

     

    نگوبند آه ای بیچاره ناخوش

    تو امشب‌ مرد خواهی‌،‌ساعت‌شش

     

    اگر خون آید از حلقش‌، بشویند

    وگر نبضش شودکاهل‌، نگویند

     

    بگویندش مباش این‌قدر مرعوب

    مهیا شوکه فردا می‌شوی خوب

     

    وزپن سو، دست بر درمان شایند

    ز روی علم درمانش نمایند

     

    چو دردش گوبی و درمان نگویی

    یقین می‌دان تو عزرائیل اویی

     

    طبیبانی که در بالین مایند

    به عزرائیل دلالی نمایند

     

    چو تبخالی زند از غلظت خون

    بگویند آه طاعون است‌، طاعون

     

    کر استفراغکی بینند در ما

    بگویند آخ « کلرا» واخ « کلرا»

     

    چنین گویند تا آنگه که بیمار

    ببازد دل‌، بیفتد خسته و زار

     

    نه خود یک‌لحظه درمانش پذیرند

    وگر درمان کنی دستت بگیرند

     

    طبیبان وطن زین ساز و این بر

    نمی‌سازند معجونی به جز مرگ

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)

     

    قالب: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون درد تو بر دلم شبیخون آورد – ۱۳۲

    مفریب ای بزرگوار پسر _ اندرز به جوانان

    مانده بود از امتیاز دارسی

    فرانسوا : چه می کنی‌، به چه کاری‌، امانوئل‌، پسرم‌؟

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ز بس گفتند ایران بی‌حساب است ز بس گفتند ایرانی خراب است ز بس گفتند این ملت فضولند ز بس گفتند این مردم جهولند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «نه خود یک‌لحظه درمانش پذیرند وگر درمان کنی دستت بگیرند طبیبان وطن زین ساز و این بر نمی‌سازند معجونی به جز مرگ» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر طبیبان وطن ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر طبیبان وطن ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *