شعر دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند حیله ایرج میرزا

دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند – حیله

  • شعر دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند – حیله ایرج میرزا 

     

    دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند

    در محضر من ساخته بر ماحضر از من

     

    همراه یکیشان پسری بود که گفتی

    چشمانش طلب میکند ارث پدر از من

     

    از در نرسیده به همان نظر اول

    دین و دل و دانش بربود آن پسر از من

     

    گفتم که خدایا ز من این قوم چه خواهند

    ثابت طلبی دارند اینان مگر از من

     

    ناخوانده و خوانده چو بلا بر سرم آیند

    دارند تمنا همه بی حد و مر از من

     

    نرد آمد و مشغول شدند آن دو ولی من

    در حیله که خوش دل شود این یک نفر از من

     

    گفتم تو هم ای مغبچه بی مشغله منشین

    کابینه قلبت نپذیرد کدر ازمن

     

    پیش آی و بزن با من دلباخته پاسور

    شاید که یکی سور بری معتبر از من

     

    گفتا که سر سور زدن کار جفنگیست

    ضایع چه کنی وقت خوشی بی ثمر از من

     

    گفتم سر هرچ آنکه تو گویی و تو خواهی

    پیش آی و ورق ده که کلاه از تو سر از من

     

    گر من ببرم از تو دو جوراب ستانم

    بستان تو یکی قوطی سیگار زر از من

     

    زیبا پسر این شرط چو بشنید پسندید

    زیرا که همه سود از او بُد ضرر از من

     

    خادم شد و یک دسته ورق داد و کشیدیم

    شد چار ورق از وی و چارِ دگر از من

     

    پشت سر هر یک ورقی یک عرقش داد

    خادم که در این فن بود استادتر از من

     

    پیمود بدانسان که زمانی نشده بیش

    من بدتر از او مست شدم او بتر از من

     

    او جر زد و من جر زدم آنقدر که آخر

    شام آمد و کوتاه شد این جور و جر از من

     

    خوردند همه جز من و جز من همه خفتند

    کو برده بد از اول شب خواب و خور از من

     

    پاسی چو ز شب رفت ز جا جستم و دیدم

    خوابند حریفان همگی بی خبر از من

     

    آهسته به سر پنجه شدم زیر لحافش

    افتاده از این حال نفس در شُمَر از من

     

    وا کردم از او تکمه شلوار و عیان شد

    کونی که نهان بود چو قرص قمر از من

     

    تر کردمش آن موضع مخصوص بخوبی

    آری که فراوان زده سر این هنر از من

     

    هشتم سر گرم ذکرم بر در نرمش

    آهسته در او رفت دو ثلث ذکر از من

     

    دیدم که بر افتاد نفیرش ز تکاپو

    گویی که رسیدست دلش را خبر از من

     

    وقتست که در غلتد و باطل شودم کار

    کاری که نخواهد شد حاصل دگر از من

     

    چسبیدمش آنگونه که هرگز نتوانست

    کردنش تبردار جدا با تبر از من

     

    تا خایه فرو بردم و گفت آخ که مردم

    گویی به دلش رفت فرو نیشتر از من

     

    چون َ صعوة افتاده به سر پنجه شاهین

    درمانده به زیر اندر بی بال و پر از من

     

    گفت این چه بساطست ولم کن پدرم سوخت

    برخیز و برو پرده عصمت مدر از من

     

    من اهل چنین کار نبودم که تو کردی

    خود را بکشم گر نکشی زودتر از من

     

    در خواب نمی دید کسی ترکندم در

    غیر از تو که تر کردی در خواب در از من

     

    با همچو منی همچو فنی؟ گفتمش آرام

    حق داری اگر پاره نمایی جگر از من

     

    یک لحظه مکن داد که رسوا مکنیمان

    بشنو که چه شد تا که زد این کار سر از من

     

    شیطان لعین وسوسه ام کرد و الا

    کس هیچ ندیدست خطا اینقدر از من

     

    تا رفت بگوید چه، دهانش بگرفتم

    گفتم صنما محض خدا در گذر از من

     

    قربان تو ای درد و بلای تو به جانم

    عفوم کن و آزرده مشو این سفر از من

     

    گر بار دگر همچو خلافی به تو کردم

    برخیز و بزن مشت و بسوزان پدر از من

     

    کاریست گذشتست و سبوییست شکستست

    بیخود مبر این آب رخ مختصر از من

     

    حالاست که یاران دگر سر بدر آرند

    ناچار تو شرمنده شوی بیشتر از من

     

    مستیم و خرابیم و کسی شاهد ما نیست

    بگذار بجنبد کفل از تو کمر از من

     

    یک لحظه تو این جوش مزن حوصله پیش آر

    هم دفع شر از خود کن و هم دفع شر از من

     

    دانی که تو گر بیش کنی همهمه و قال

    بدنام کنی خود را قطع نظر از من

     

    زیبا پسر از خشم در اندیشه فرو رفت

    وامانده از این حال به بوک و مگر از من

     

    گفتا بخدا نیست بد اخلاق تر از تو

    گفتم بخدا نیست خوش اخلاق تر از من

     

    گفتا ده بده قوطی سیگار طلا را

    گفتم تو نرو تا نستانی سحر از من

     

    بگذار که بی همهمه فارغ شوم از کار

    چون صبح شود هرچه بخواهی ببر از من

     

    شد صبح و برآورد سر آن سیمبر از خواب

    در بستر من دید که نبود اثر از من

     

    با خادم من گفت که مخدوم تو پس کو

    او داد جوابش که ندارد خبر از من

     

    پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت

    دیدی که چه تر کرد در این بد گهر از من ؟

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ایرج میرزا

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قطعه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شعر پوزخند تد هیوز

    شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها مولانا – غزل 2

    دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور

    بازسرایی در شعر احمد شاملو 

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آئورت

    (ئُ) [ فر. ] (اِ.) سرخرگ بزرگی که به بطن چپ قلب متصل است و خون تصفیه شده را به تمام بدن می‌رساند، بزرگ سرخرگ. (فره)

     

    دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «دیشب دو نفر از رفقا آمده بودند در محضر من ساخته بر ماحضر از من همراه یکیشان پسری بود که گفتی چشمانش طلب میکند ارث پدر از من» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ایرج میرزا که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ایرج میرزا بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی :«با خادم من گفت که مخدوم تو پس کو او داد جوابش که ندارد خبر از من پژمرد و در اندیشه فرو رفت و به خود گفت دیدی که چه تر کرد در این بد گهر از من ؟» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر حیله ایرج میرزا

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر حیله ایرج میرزا بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *