شعر دشت موقف را لباس از جوهر جان دیدهاند خاقانی – قصیده ۶۹
مطلع سوم
دشت موقف را لباس از جوهر جان دیدهاند
کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیدهاند
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک
مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیدهاند
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست
مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیدهاند
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او
کوه قاف و نقطهٔ فا هر دو یکسان دیدهاند
سنگ ریزهٔ کوه رحمت بردهاند از بهر کحل
دیدهبانانی که عرض از کوه لبنان دیدهاند
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیدهاند
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه
شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیدهاند
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع
ابر در افشان و خورشید زر افشان دیدهاند
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج
چون نماز دیگری بهر سلیمان دیدهاند
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب
لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیدهاند
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیدهاند
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
راندهای را بر امید عفو شادان دیدهاند
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیدهاند
چون کریمان کز عطای دادهشان نسیان بود
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیدهاند
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج
انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیدهاند
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق
هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیدهاند
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیدهاند
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی
دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیدهاند
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیدهاند
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیدهاند
بامدادان نفس حیوان کرده قربان در منی
لیک قربان خواص از نفس انسان دیدهاند
با سیاهی سنگ کعبه همبر آید در شرف
سرخی سنگ منی کز خون حیوان دیدهاند
سعد ذابح بهر قربان تیغ مریخ آخته
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیدهاند
چون بره کید به مادر گوسپند چرخ را
سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیدهاند
بیزبانان با زبان بیزبانی شکر حق
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیدهاند
در سه جمره بود پیش مسجد خیف اهل خوف
سنگ را کانداخته بر دیو غضبان دیدهاند
آمده در مکه و چون قدسیان بر گرد عرض
عرش را بر گرد کعبه طوف و جولان دیدهاند
پیش کعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیدهاند
عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج
رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیدهاند
رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیدهاند
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
هم بر آن آئین که حج را ساز و سامان دیدهاند
حاج را دیوان اعمال است وانگه عمره را
ختم اعمال و فذلکهای دیوان دیدهاند
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک
چشمهٔ حیوان به تاریکی گروگان دیدهاند
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
دوستان کعبه از غوغا دو چندان دیدهاند
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
مهرهٔ جاندار و اندر مغز ثعبان دیدهاند
نی ز ایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ
جای شیران را سگان سور سکان دیدهاند
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیدهاند
ذات حق سلطانان و کعبه دار ملک
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیدهاند
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیدهاند
بنده خاقانی سگ تازی است بر درگاه او
بخ بخ آن تازی سگی کش پارسی خوان دیدهاند
شعر مطلع سوم خاقانی
البته نام اصلی این شعر «مطلع سوم» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیدهسرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز میشود: «دشت موقف را لباس از جوهر جان دیدهاند».
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان نا آشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
دیدگاه کاربران درباره دشت موقف را لباس از جوهر جان دیدهاند
پیکو د پرسیا می گوید:
ذکر زیارت آستان نبی در مدینه است. میگوید که بنده ی او خاقانی در بارگاهش هممقدار یک سگ تازی است، آفرین بر آن سگ تازیای که اورا در حال پارسی خواندن دیده باشند.
در شاعر ضمن تکریم حضرت رسول و ابراز چاکریِ بارگاهش، خود را هم رده سگ که از پایین ترین جانورانست فرض گرفته و به دنبالش در تحسین خویش و این قصیده غرا میگوید که سگ تازی اگر شعر پارسی بخواند، شایسته تمجید است.
شاعر بسیار زیبا از پارسی (زبان شعرش) و تازی ( نوعی سگ شکاری بیابان های نجد و یمن که اعرابیان تربیت کرده و میفروختند) از پارادوکس بهره برده همچنین تکرار کلمات تازی و سگ هر دو به زیبایی بیت افزوده است. ضمن اینکه شاعر در اینجا به دشواری سخن گفتن فارسی در میان عربها کنایه ای هم دارد.
…. سگ تازی…..
این نکته مهم را فراموش نکنید. ایرانیان به یمن و جنوب حجاز سرزمین تای (طایی)و هرچه را نسبتی با آنجا میداشت تازی میگفتند. (مثل رازی، مروزی، سگزی)
اسب تازی
مرد تازی
زبان تازی
تازی به معنی اهل شبه جزیره العرب است.
شعر دشت موقف را لباس از جوهر جان دیدهاند اثر کیست؟
این شعر اثر خاقانی است.
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - ژوئن 7, 2023
- نه معن زائده دانم نه حاتم طائی – ۷۷ - می 16, 2023
- خطی مجهول دیدم در مدینه – ۷۸ - می 16, 2023