در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

  • شعر در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه _ ادیب الممالک 

    نکوهش نجدالسلطنه

     

    در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

    کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه

     

    گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس

    جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه

     

    چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ

    طرفة العینی زند یک کاروان را یک تنه

     

    نجدی اندر دفتر و زرگر بدشت شهریار

    طالش اندر جنگل و کرد خزل در گردنه

     

    رستم دستان اگر با جوشن و خفتان و خود

    نزدش آید بازگردد روت و عور و برهنه

     

    میرود در خوان دعوت همچو سیل از کوهسار

    میگریزد از بر مهمان چو باد از روزنه

     

    همچو او یغما نه قشقائی کند نه شهسون

    همچنو غارت نه سنجابی کند نه زنگنه

     

    خامه اش مانند تیر بوالحنوق اندر طفوف

    اشتها چون تیغ سیف الدوله اندر خر شنه

     

    حرص از طبعش دمد چون برق از باران تیز

    آز از کلکش جهد چون آتش از آتش زنه

     

    فرع بیش از اصل می بندد رسوم افزون ز جمع

    مالیات سال آتی خواهد از هذی السنه

     

    رسم گیرد در دهات از کنگر و ریواس و قارچ

    باج خواهد در بلوک از یوشن و از درمنه

     

    چون بلوچ آید سوی ییلاق و کوه از گرمسیر

    در هوای ماست می چسبد بتخمش چون کنه

     

    ور مگس در دوغش افتد روغنش را بالتمام

    از برای شوربای خود کشد با منگنه

     

    کاشکی این گرگ پیش از خوردن اغنام خلق

    طعمه شیران نر گشتی بدشت ارژنه

     

    غیر خود را دید نتواند ز رشک اما ببخل

    مثل خود را هم نخواهد دید جز در آینه

     

    بوالعجب کاین پهلوان زیر نگاری چون فتد

    بر نمی خیزد ز جا با گرزهای دهمنه

     

    روز و شب اندر خمار خمر و افیونست لیک

    وقت دزدی دیده اش آسوده از نوم و سنه

     

    گرچه باشد کودن و گیج و زبان نافهم و گول

    چار گفتار مرادف یاد دارد ز السنه

     

    از فرانسه دن موا از لفظ تازی اعطنی

    ز انگلیسی گیومی از گفت ترکی ورمنه

     

    صدر یا گم کرده پا تابه و پالان خویش

    بلکه خود را نیز گم کردی ز دور ازمنه

     

    روزگار زن جلب پرور ترا از یاد برد

    فحش بی بی، قرقر بابا، و دشنام ننه

     

    دخترت دارد یل و چادر نماز و قندره

    خانمت پوشید پاچین و شلیته و نیمتنه

     

    ملکیت پوتین شد و پا تابه ات شلوار گشت

    فقر و ذلت شد بدل بر احتشام و هیمنه

     

    رو بجلگه دلگشا کن لعب سور و قنطرک

    میگو و مهیاده خور با کالجوش و اشکنه

     

    عارت اندر رگ نه، روی تخته افتد این جسد

    ننگت اندر تن نه، زیر گل بماند این تنه

     

    تو قبایت اطلس و بابات مانده بی کفن

    تو بهشتت مسکن و مامات مرد از مسکنه

     

    رو شب آدینه صد من ترب خالص خیر کن

    بر سر صندوقه آن مؤمن و آن مؤمنه

     

    شعر من زهر است و باشد در مزاجت سودمند

    سودمند آری بود مرکوفت را داراشکنه

     

    تا ز قول پارسایان در کلام پارسی

    شوی خواهر یزنه باشد خواهر زن خوازنه

     

    لعنت حق بر تو بادا جاودان چندانکه هست

    کرسی حق راسعه عرش الهی را زنه

     

    زهرت اندر آب جاری آبت اندر دیدگان

    نی بناخن باد و اندر پلک چشمت ناخنه

     

    تن بدارالخزیت اندر روح در دارالبوار

    سر بدارالدوله و پیکر بدارالسلطنه

     

    این قصیدت را بدان بحر روی گفتم که گفت

    رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    درد دارد – حرف هایی که قرار نیست بگویی

    طهماسب خداوند راستین _ چکامه

    گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای – ۳۳۵

    خرید: آب البالو، اسفناج، کچالو – او می آید

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تن بدارالخزیت اندر روح در دارالبوار سر بدارالدوله و پیکر بدارالسلطنه این قصیدت را بدان بحر روی گفتم که گفت رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر نکوهش نجدالسلطنه ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر نکوهش نجدالسلطنه ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *