بهر آن شد بنای نمرهٔ یک

بهر آن شد بنای نمرهٔ یک

  • شعر بهر آن شد بنای نمرهٔ یک _ ملک الشعرا بهار 

    سبب بنای زندان

     

    بهر آن شد بنای نمرهٔ یک

    که بگیرد مقام زجر و کتک

     

    مجرمی کاو به کرده‌، خستو نیست

    چاره‌اش غیر زور بازو نیست

     

    سارقی کاو نمی کند اقرار

    باید اقرار خواست با اصرار

     

    جای اشکنجه و عذاب و کتک

    افکنندش شبی به نمرهٔ یک

     

    چون شبی ماند اندر آن پستو

    شود از شدت تعب خستو

     

    دانی اکنون که اندر آنجا کیست

    غیر آزاده مردم آنجا نیست

     

    ور بود نیز مجرم و خونی

    پس چندی شوند بیرونی

     

    وان که آزاده است و با مسلک

    دخمهٔ اوست حبس نمرهٔ یک

     

    نه مه و هفته بلکه سال به سال

    جای دارد در آن سیاه مبال

     

    حالشان بدتر است ز اهل قبور

    زان که جان می کنند زنده به گور

     

    همه عشاق مرگ و مرگ از ناز

    نکند روی خود بدیشان باز

     

    دوزخی را که گفته‌اند آنجاست

    خاصه‌ زین‌پس که‌ موسم گرماست

     

    باید آنجا به صبر پردازد

    تا خدا خود وسیلتی سازد

     

    یا بیابد از آن به مرگ فرج

    یا رهایش کنند کور و فلج

     

    یا ز پای افتد و شود بیمار

    مایهٔ دردسر شود ناچار

     

    ببرندش به سوی مارستان

    زبردست علیم و همدستان

     

    هرکه نزد علیم گشت مقیم

    به کجا می‌رود؟ خداست علیم

     

    روزی آمد علیم در بر من

    گفت خود را به ناخوشی می‌زن

     

    تا به سوی مریضخانه شوی

    همنشین با می و چغانه شوی

     

    زان که آنجاست در ادارهٔ من

    نانت آنجاست غرق در روغن

     

    گفتم اهل می و چغانه نیم

    بنده باب مریضخانه نیم

     

    تن من سالمست و حال درست

    سکه بر یخ زدی گناه از تست

     

    مجرمان نیز اندر آنجایند

    بند بر دست و قید بر پایند

     

    مجرمی گر نشد به فعل مقر

    میکنندش شکنجه‌های مضر

     

    دستی از روی کتف پیچانند

    دستی از پشت سر بگردانند

     

    ساق آن هر دو را نهند زکین

    به یکی دستبند پولادین

     

    استخوان‌های ساق و بازو و کِتف

    می‌خورد تاب‌ ازین‌ شکنجهٔ سفت

     

    عضلاتش به پیچ و تاو افتد

    استخوان‌ها به چاو چاو افتد

     

    رود از هوش و چون به‌هوش آید

    از سر درد در خروش آید

     

    سوی لا و نعم نمی‌پوبد

    هر چه بایست گفت می‌گوید

     

    کار پنهان برافتد از پرده

    همچنین کارهای ناکرده

     

    کارهای نکرده گفته شود

    همچون آن کرده‌ها شنفته شود

     

    ور کسی طاقتش شدید بود

    داربستی بر آن مزید شود

     

    دست‌های خمیده را به کمند

    از یکی حلقه‌ای بیاو‌بزند

     

    پس کشندش به داربست فراز

    طاقت گفتنش ندارم باز

     

    گاه با تازیانه و ترکه

    می‌زنندش که افتد از حرکه

     

    ای بسا بی گنه که فرمان یافت

    وین بلا را به مرگ درمان یافت

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    تجلی و برخی کارکردهای اسطوره در اشعار شاعر معاصر

    خاقانی را طعنه مزن زهر آمیغ – ۱۹۶

    خاقانی را دلی است چون پیکر تیغ – ۱۹۷

    بررسی مقایسه ای مرگ و زندگی در اشعار دو شاعر معاصر

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    بهر آن شد بنای نمرهٔ یک

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «بهر آن شد بنای نمرهٔ یک که بگیرد مقام زجر و کتک مجرمی کاو به کرده‌، خستو نیست چاره‌اش غیر زور بازو نیست» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «گاه با تازیانه و ترکه می‌زنندش که افتد از حرکه ای بسا بی گنه که فرمان یافت وین بلا را به مرگ درمان یافت» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر سبب بنای زندان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر سبب بنای زندان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *