شعر با تخلص خونین بامداد احمد شاملو

مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود – با تخلص خونین بامداد

  • مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود – شعر با تخلص خونين بامداد

     

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که خروسِ سحرگهی
    بانگی همه از بلور سرمی‌داد ــ

    گوش به بانگِ خروسان درسپردم
    هم از لحظه‌ی تُردِ میلادِ خویش.

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که پوپکِ زردخال
    بی‌شانه‌ی نقره به صحرا سرمی‌نهاد ــ

    به چشم، تاجی به‌خاک‌افگنده جُستم
    هم از لحظه‌ی نگرانِ میلادِ خویش.

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که کبکِ خرامان
    خنده‌ی غفلت به دامنه سرمی‌داد ــ

    به درکشیدنِ جامِ قهقهه همت نهادم
    هم از لحظه‌ی گریانِ میلادِ خویش.

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که درختِ بهارپوش
    رختِ غبارآلوده به قامت می‌آراست ــ

    چشم‌براهِ خزانِ تلخ نشستم
    هم از لحظه‌ی نومیدِ میلادِ خویش.

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که هَزارِ سیاه‌پوش
    بر شاخسارِ خزانی ترانه‌ی بدرود ساز می‌کرد ــ

    با تخلصِ سُرخِ بامداد به پایان بردم
    لحظه‌لحظه‌ی تلخِ انتظارِ خویش.

    ۲۷ آذر ۱۳۷۶

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر تنهای منظره سهراب سپهری

    شعری ار فاطمه اختصاری

    شعری از محمدسعید میرزایی

    شعر تو به دنیا نخواهی آمد پوریا پلیکان

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


     

    مطالب بیشتر در:

    اشعار احمد شاملو

     

    نامه های احمد شاملو به آیدا

     

    مجموعه شعر حدیث بی قراری ماهان

     

    احمد شاملو در اینستاگرام

     

    تلگرام احمد شاملو

     

    مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که خروس سحرگهی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که خروسِ سحرگهی بانگی همه از بلور سرمی‌داد ــ گوش به بانگِ خروسان درسپردم هم از لحظه‌ی تُردِ میلادِ خویش. مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که پوپکِ زردخال بی‌شانه‌ی نقره به صحرا سرمی‌نهاد ــ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین احمد شاملو که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای احمد شاملو بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : «مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که هَزارِ سیاه‌پوش بر شاخسارِ خزانی ترانه‌ی بدرود ساز می‌کرد ــ با تخلصِ سُرخِ بامداد به پایان بردم لحظه‌لحظه‌ی تلخِ انتظارِ خویش.» از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر با تخلص خونين بامداد

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر با تخلص خونين بامداد احمد شاملو بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *