ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

  • شعر ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است ملک الشعرا بهار 

    تهران آفتی است

     

    ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

    گاه زیبا، گاه زشت‌، الحق که انسان آیتی است

     

    اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم

    لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است

     

    وعدهٔ باغ وگلستانم مده کاز فرط یاس

    بر دلم از باغ داغی‌، وز گلستان حسرتی است

     

    منع می کردن چه حاصل کان بود درمان درد

    درد را بزدای ازین دل‌، ورنه درمان آلتی است

     

    هیچ تدبیری ازین کشور نگرداند بلا

    از بزرگان گویی اندر حق ایران لعنتی است

     

    آفت دینست و دانش‌، آفت ننگست و نام

    الحذر ای عاقل از طهران‌، که طهران آفتی است

     

    هفت سال اینجا به خدمت جان شیرین کنده‌ام

    حاصل این کم‌، هر زمان درکندن جان رغبتیست

     

    صحبت من زحمتی شد بهر این بی‌دانشان

    صحبت دانا بلی از بهر نادان زحمتی است

     

    نی هوادار تعین‌، نی مرید اعتبار

    نی بودشان مبدئی در فکر و نی‌شان غایتی است

     

    بندهٔ وقتند، بی‌ بیم بد و امید نیک

    جمله را هر دم هیولایی و هرآن صورتی است

     

    گر ز احسان ضربتی ز آنان بگردانی به مهر

    حاصلت زان قو‌م در پاداش احسان‌، ضربتی است

     

    کر یکی ز آنان زند راه حقیقت‌، حقه‌ ایست

    ورکسی زایشان کند دعوی وجدان‌، حیلتی است

     

    فی‌الحقیقتشان ز انعام و ز احسان نفرتی است

    بالسویتشان به دشنام و به بهتان شهوتی است

     

    از رفیق‌، این ناکسان را پند و حکمت نقمتی

    وز عدو این سفلگان را بند و زندان نعمتی است

     

    ناصح ار پندی دهدگویند در آن حیله‌ایست

    ظالم ار ظلمی کند گویند در آن حکمتی است

     

    بسکه این دونان عدوی خویش و یار دشمنند

    دشمن ار زانان کشد یک تن‌، در آنان عشرتیست

     

    بسکه اندر ذلت و بی ‌دولتی خو کرده‌اند

    در نظرشان شنعت و دشنام سلطان رأفتی است

     

    در جرایدشان یکی بنگر که از سر تا به بن

    با به دونان مرحبایی‌، یا به پاکان شنعتی است

     

    از دماوند و ورامین بی‌خبر، لیک اندر آن

    گه ز ژاپون مدحتی‌، گه ز انگلستان غیبتیست

     

    ور دهد سودانیئی زر، در ستون‌ها پرکنند

    کامّ درمان عرش اعلائی و سودان جنتی است

     

    کینه‌ها توزند با هم بر سر یک دانک سیم

    کز دنی طبعی به برشان پنج تومان مکنتی است

     

    جملگی دزدند و از دزدی اگر قارون شوند

    باز دزدی کرده گویند اندرین نان برکتی است

     

    چون سگ‌، ار ز انبان رشوهٔ مشته کوبیشان به سر

    باز پندارند اینان‌، کاندر انبان رشوتی است

     

    جمله مظلومند و ظالم‌، وین دو خوی نابکار

    در طبایعشان ز میراث نیاکان خصلتی است

     

    روز عجز و بینوایی همچو موش مرده‌، لیک

    روز قدرتشان بسان زنده پیلان صولتی است

     

    راست گویی کز برای ورشکست اورمزد

    اندرین بیغوله از ابنای شیطان شرکتی است

     

    فترت دیگر ملل در قرن‌ها یکبار هست

    واندرین کشور به هر عشری از اقران فترتیست

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب

    کلمات بینوا غرقه‌ى اشک و خیس ِ مرارت- تعمید دیگر

    جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است

    صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار – ۱۰۶

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است گاه زیبا، گاه زشت‌، الحق که انسان آیتی است اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «راست گویی کز برای ورشکست اورمزد اندرین بیغوله از ابنای شیطان شرکتی است فترت دیگر ملل در قرن‌ها یکبار هست واندرین کشور به هر عشری از اقران فترتیست» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر تهران آفتی است ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر تهران آفتی است ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *