دکلمه صوتی شعر این کوزه چو من عاشق زاری بودهست – رباعی 15 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی. در بند سر زلف نگاری بودهست این دسته که بر گردن او میبینی.
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
دستیست که بر گردن یاری بودهست
در قالب رباعی ضربهی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق میافتد. از ابتدا انگار به گونهای شاعر میخواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد میماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «دستیست که بر گردن یاری بودهست» میشناسند.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست صوتی
پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «این کوزه چو من عاشق زاری بودهست» از خیام است. این قطعهها توسط احسان اسماعیلی، داوود ملک زاده، زهرا بهمنی، زهرا شیبانی و محمد علی قدمیاری خوانده شدهاند.
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
معنی این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
معنی این دسته که بر گردن او میبینی
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
تفسیر فلسفی این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست
در اینجا با تسجم هنری دیگری از شدن و گذرایی در غالب مفاهیم و واژگان روبهرو هستیم؛ خیام بارها و بارها به اشکال گوناگون مفهوم شدن و گذرایی را بیان کرده است، تا میزان تاثیرگزاری آن در مخاطب هر چه بیشتری شود؛ البته این قضیه بیش از هر چیز دیگر، ناشی از تاثیرات عمیقی است که گذرایی و فانی بودن هستی بر او نهاده.
اما در تمامی این تعبیرات یک گرایش روانیِ مشترک وجود دارد؛ و آن این است که او عاری از هرگونه وهم و سرمستی با دیدی کاملا باز به سرشت جهان مینگرد و در این مواقع وجود او از هر گونه وهم سرمستانه تهی است. اما در بسیاری موقعیتها، برای رهایی از تلخی برآمده از آگاهی نسبت این سرشت فانی و تراژیک، ورود به وضعیت مستی را تجویز میکند و فرد را به رضا دادن به سرنوشت محتوم خود و عشق به آن دعوت میکند.
در اینجا قیاس میان خویشتن و کوزه، پل زدن از لحظهای به لحظۀ دیگر است؛ و متعاقب آن، فهم سرشت هستی؛ از بودن به نابودن؛ به تبدیل شدن به چیزی غیر خود؛ روند مکرر زوال و باززایی و شدنهای پیوسته؛ همچون تمثیل افرادی که سوار بر یک چرخوفلک هستند و در عین آنکه فاصلهشان از یکدیگر همواره ثابت باقی میماند، اما نسبتهایشان در روند مکرری از شدن و باز آمدن تغییر میکند.
شاید اگر بتوان نام تمامی اینها را مابعدالطبیعه گذارد، همگی مابعدالطبیعۀ ازلی و واقعی هستی نام میگیرند که با مثالهایی ساده اما کوبنده، یک جهانبینی سترگ را جلوهگر میسازند. به هر رو نیاز به تفسیر و دادن معنا به جهانی که در آن زیست میکنیم از عناصر ذاتی آگاهی و خودآگاهی در بشر است؛ و کسی را نمیتوان یافت که بتواند اثبات کند که از هر هرگونهای تفسیر و تلقی در باب موجودیت خویشتن و هستی تهی است. حتی اعتقاد به محضترین پوچی وجود نیز در نهایت یک سیستم و جهانبینی میتوان نام گرفت که از جهاتی به نوعی مابعدالطبیعه شبیه تواند بود. تا وقتی با عنصر آگاهی در آدمی روبهرو هستیم، امکان ندارد که اجزای پراکنده هستی همچنان بدون معنا باقی بمانند؛ چرا که ذات خودآگاهی در اولین گام با ایجاد تشخص میان خود و جهان، به اولین مرحله از تصدیق و بازشناخت هستیشناسانه وارد شده است.
اما آنچه که به تعبیرات هستیشناسانۀ خیامی صبغهای خاص میبخشد، روح واقعگراییای است که عاری از هرگونه وهم مسخکننده است. او بهروشنی میان مستی و هستی در شعر خود مرزی واضح ایجاد میکند و هرگز مستی خود و تلقی ذهنیای را که در آن وضعیت از وجود دارد، به عنوان واقعیت عرضه نمیکند. خوش بودن عیناً در تضاد و تقابل با ناخوش بودن پایان کار پدیدهها است. او برای خوشیِ خود دلیلی ناخوش عرضه میکند، و عدم دوام و نزدیک بودن نیستی را، علتی برای خوش بودن و بهرهمندیِ کامل از اندک زمان موجود میداند.
به تعبیری، او در قامت تفسیرگر صادق هستی ظاهر میشود، و در کلام او میتوان پایۀ هر احساسی را بهعینه و به سادهترین وجه ممکن لمس کرد. مستی و نشاط او همآغوش و دوشبهدوش مرگ و نیستی حرکت میکند و از آن نیرو میگیرد.
دیدگاه کاربران دربارهی شعر این کوزه چو من عاشق زاری بودهست خیام
آیت می گوید:
خیام تسلسل را به طور قطع انکار میکند و اساسیترین راهکاری که به دست میدهد، غنیمت شمردن دم و دریافتن حال است زیرا برگشتی به این دنیا وجود نخواهد داشت که به امید آن خود را از مواهب دنیا محروم کنیم. در جای جای رباعیات این تفکر خیام را میتوان دید:
“می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی”،
“پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمیآیی باز”،
“تو زر نئی ای غافل نادان که ترا
در خاک نهند و باز بیرون آرند”
و بیتهای مشابه دیگری که مخالفت خیام را با تسلسل به روشنی نشان میدهند.
اشاره به کوزه شدن انسانها تنها اشاره به مردن و خاک شدن است و ارتباطی به تأیید تسلسل ندارد.
مزدک می گوید:
تسلسلی که خیام و یا بسیاری از بزرگان ادبیات ما معتقد هستند ربطی به معاد و روز قیامت و زندگی بعد از مرگ در ادیان ابراهیمی ندارد.و ایرانیان به چنین روزی معتقد نبودهاند.اصلان نه خیام و نه دیگرانی مثل مولوی،حافظ …به چنین تسلسلی معتقد نبودند.ولی زندگی و هستی و وجود را درست مثل همین شعر در یک روند تغییر و تحول میدا نسته اند.دور این تسلسل هم تغییر خدا=تخم=بنه هستی به انسان و طبیعت و اونچه که میبینیم و بر عکس است.بهمین دلیل هم زندگی و جان بطور کلی و جان انسان برایشان مقدس بده و نه خدایان جدای از انسان و طبیعت.برای مطالعات بیشتر به www.jamali.info مراجعه کنید.
محمد جواد می گوید:
به نظر استاد بنده، رباعیات خیام نماد رهایی از قیدهای انسانی و خالص و ناب شدن در مقام انسانی است. بنده این رباعی را بارها خوانده ام اما هربار که آن را مجددا می خوانم زیبایی های بیشتری برایم آشکار میشود. واقعا این رباعی بی نظیر است.
شعر این کوزه چو من عاشق زاری بودهست اثر کیست؟
اثر خیام است.
معنی رباعی این کوزه چو من عاشق زاری بودهست چیست؟
- گویند مرا که دوزخی باشد مست – 42 - ژانویه 24, 2023
- گویند کسان بهشت با حور خوش است – 41 - ژانویه 23, 2023
- گر شاخ بقا ز بیخ بختت رستست – 40 - ژانویه 23, 2023