شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم

شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم

  • شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم

    شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم
    تمام کفرِ خود را با خدایم روبرو کردم
    نمودم پهن تا سجاده ام را آمدی از در
    نشستم رو به قبله با تو اما گفتگو کردم
    همیشه خواهشم بودَ از خدا خوشبختیت اما
    زبانم گیر کرد آنشب خودت را آرزو کردم
    چنان گم کرده بودم خویش را آنشب کنار تو
    که بعد از تو تمام شب خودم را جستجو کردم
    سپردی مویِ خود را تا بدستانم خودت دیدی
    شمردم تک تکِ مویت جنایت مو به مو کردم
    منَ از عشقِ پراز اما نترسیدم نگفتم نه
    به سینه خنجرِ عشقِ تو تا دسته فرو کردم
    نشد چشم تو راضی تا نگاهی هم کند ما را
    بدان اینگونه شد جانا اگرمن سربه تو کردم
    “عجب رسم بدی دارد عدالت های امروزی”
    بَدی بنموده خاله من تلافی بر عمو کردم
    گمانم اشتباه من فقط این بود، کَز اول
    برای تو هر آنچه داشتم در چنته رو کردم
    شدم رسوای عالم من به پای عشقِ تو جانا
    منِ دیوانه آخر کِی حسابِ آبرو کردم
    .
    #حسین_جعفری_جرجافکی

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»