در انتظار بوسه هاي دستان تو
مرا ببوس
بگذار دوری ات را باور نکنم
چمدانی از خاطرات
کنار تو در آن قطار نشسته
و من هنوز در همان علف زار منتظر ایستاده ام
چشم هایم را می گردانم به دنبال موهای خرمایی رنگ تو
عطر یاسمن و چشمانی سبز
می بینی جان دل؟
کدام تکه از این وجود کهنه نبودت را باور کرده؟
کدام یک قرار بود بقیه را راضی کند تا با فراق تو بسازند؟
تو خود بخشی از این ویرانه خانه بودی
در تلاطم دوری ات باید به کداممان فکر می کردم؟
به بنای ویرانه ی خود یا قلب تو که می دانستم هنوز هم مرا دوست دارد
تو دوباره به من بر می گردی اما این وجود از دست رفته را در خاک همین ویرانی پیدا خواهی کرد
می دانستی جان دل؟
گل های لاله در دست من هنوز هم منتظر بوسه های دستان تو هستند
Latest posts by Adonia (see all)
- در انتظار بوسه هاي دستان تو - می 20, 2023