حلقه
بسته ، بسته ، بسته.
پاهای همرهی
با اینهمه کلید، در حلقه های بیشمار
خسته ، خسته
در بستری گران.
می نشنوند آوای حلقه را ،آوای کوبه را
بر در گه بهار
رسته
رقصان چو رقص نور
در لحظه ی پگاه
آخرین ستاره را ، اولین طلیعه را
می کند شکار ، رهنوردی از این تبار
بر چوبه بر حلقه های دار