حلقه

حلقه

  • حلقه

     

    بسته ، بسته ، بسته.

                  پاهای همرهی

    با اینهمه کلید، در حلقه های بیشمار

    خسته ، خسته

    در بستری گران.

    می نشنوند آوای حلقه را ،آوای کوبه را

    بر در گه بهار

    رسته

    رقصان چو رقص نور

    در لحظه ی پگاه

    آخرین ستاره را ، اولین طلیعه را

    می کند شکار ، رهنوردی از این تبار

    بر چوبه بر حلقه های دار

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مجید
    Latest posts by مجید (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *