حتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن – شعر یادش آمد که زن ژاکتش را برده است – یانیس ریتسوس
حتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن
یکراست رفت سراغ بند رخت و
ژاکتش را برداشت و
رفت
انگار دست دراز کرده باشد و
ماه را
از آسمان تابستان
برداشته باشد
مرد باورش نمیشد
چشم روی هم نگذاشت آنشب و
فرداشب و فردای فرداشب هم
دوهفته گذشت و
ماه برگشت و
مرد تازه فهمید زن برنمیگردد
از جا بلند شد
در آینه خودش را دید
انگار از پنجرهای نیمباز
آسمان بیماه را دیده باشد
بعد
یادش آمد که زن ژاکتش را برده است.
مترجم: محسن آزرم
پیشنهاد ویژه برای مطالعه:
تا چشم انتظار تو باشم – مرا پیکری است
لبهایت را بیشتر از تمامی کتاب هایم دوست می دارم-با لبهای تو دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت
بادی وزیده است و باران را برده است – فکر میکنم
بدان که بسیار غمگینی – شعری را اگر فهمیدی …
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
شعر جهانحتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن
شعری که خواندیم اثر «یانیس ریتسوس» بود، ریتسوس از «شاعران یونان » است. شعر بالا با سطر «حتّا قطرهی اشکی هم نریخت زن» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟
دیدگاه شما درباره شعر یادش آمد که زن ژاکتش را برده است یانیس ریتسوس
دیدگاهتان را درباره ی شعر یادش آمد که زن ژاکتش را برده است یانیس ریتسوس ، این شاعر خوبِ یونان بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاهها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاهها به اشتراک بگذارید.
- هرچه را دست میسایم – شعر تن تو - ژانویه 29, 2023
- نه، نه دوباره میگوید. نه، نه – شعور - ژانویه 25, 2023
- او در دستهایش چیزهایی دارد که باهم نمیخوانند – شعر چیزی مثل - ژانویه 25, 2023