جرعه ی آه

جرعه ی آه

  • جرعه ی آه

     

    نور چراغ کوچکم ، وسوسه می کند مرا         تا که بنالم از قلم ، بغض ِ هزار ساله را
    شرم ِ نگاه واهی ام ، دور شده زِ فکرمن       جرعه ی آه می کشم هرشبه یک پیاله را
    تب به تنم روانه شد زخمه ی عاشقانه شد   دور نمی شود ز ِتن ،این همه آه و ناله را
    فخر زمانه ام نشد ، چاره به خانه ام نشد      غربت ِ سرد ِ بی هوا ، لکنت ِبی قباله را
    تیغ ِخلاصی از نیام، زد به گلوی شوق من      زخم شکست، شادی ام وین سبب قتاله را
    یوسف ِباورم ، دمی ، تکیه کند به آدمی        چاه ِ قَدَر ز ِبخت خود می نگرد به چاله را
    دلهره ی زمانه ام، لحظه به سخره می دهم  همدم ِ هر بهانه ام ، روز ِ فراق ِ واله را

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مرجان
    Latest posts by مرجان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *