تابستان داغ
جهان لباس هایی ست که خدایان از تن درآورده اند
از تکراری که تابستان داغ بود
گرم
عرق ریزان
برای سیاه مستی که زیر بغلش مو های فرفری دارد
از بس زهد را زهدان کرد
اما ستاره ای دنبالش نرفت
در پایان کسی او را لخت دم پخت بُرد
و شب نذر کیهانی کرد که آبِ نبات را می گیرد
می بارد باران باران