بگذار با تو بیایم چه مهتابی است امشب! - شعر سونات مهتاب - یانیس ریتسوس

بگذار با تو بیایم چه مهتابی است امشب – سونات مهتاب

  • بگذار با تو بیایم چه مهتابی است امشب! – شعر سونات مهتاب – یانیس ریتسوس

    بگذار با تو بیایم
    چه مهتابی است امشب!
    چه مهربان است ماه،
    احدی پی نخواهد برد که موهایم خاکستری شده‌اند.
    ماه، از نو، آن رنگ طلا می‌زند. و تو به آن پی نخواهی برد.
    بگذار با تو بیایم.
    ماه که می‌تابد، در خانه، سایه‌ها درازتر می‌شوند،
    دست‌هایی ناپیدا، پرده‌ها را کنار می‌زنند،
    انگشتِ رنگ‌باخته‌ای بر غبار روی پیانو
    کلماتی از یاد رفته را می‌نگارد
    دل و دماغ شنیدن‌شان را ندارم. ساکت شو!
    بگذار با تو بیایم.
    فقط چند قدمی، فقط تا دیوار کوره‌ی آجرپزی،
    فقط تا آنجا که خیابان می پیچد،

    تا آنجا که از میان دوغابِ مهتاب
    پدیدار می‌شوند شهر سیمانی و آسمان،
    شهری چنان بی‌تفاوت و غیر واقعی،
    که واقعی هویدا می‌شود،
    چنان متافیزیکی‌ست، که تو
    عاقبت چه بسا باور کنی که در یک لحظه
    هستی و دوباره نیستی،
    و شاید هیچ‌وقت وجود نداری،
    همانگونه که، عمر و ناپایداری آن نیز وجود ندارد.
    بگذار همراهت بیایم.
    کمی به اتفاق هم روی نیمکت سنگی خواهیم نشست،
    روی نیمکت سنگی بالای تپه،
    و وقتی باد بهاری بر ما بوزد،
    شاید خیال کنیم که به پرواز درآمده‌ایم،
    زیرا، خیلی وقت‌ها و حتی همین حالا
    هنگام پیچش باد در پیراهنم
    صدای کوبش دو بال نیرومند را می‌شنوم،
    که بالا و پایین می‌رود،
    و در حین چنین پروازی،
    که صدای بال‌ها در خود احاطه‌ات می‌کند،
    احساس می‌کنی که گردن، گرده‌ها و پوستت
    به هم فشرده می‌شود،
    فشرده در عضلات آسمان آبی و
    رگ و پیِ نیرومند ارتفاعات،
    به حال تو هیچ توفیری ندارد که بیایی یا بروی،
    و نیز هیچ اهمیتی ندارد که موهایم خاکستری شده باشند
    اندوهم این نیست،
    – از این اندوهناکم که قلبم خیال خاکستری شدن ندارد.)
    بگذار با تو بیایم!

    می‌دانم که هرکس به سوی عشق،
    افتخار و مرگ، تک و تنها گام می‌زند.
    این را خوب می‌دانم. آزموده‌ام. فایده‌ای ندارد.
    بگذار با تو بیایم…

    مترجم: علی عبدالهی

     

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه:

    تا چشم انتظار تو باشم – مرا پیکری است

    این است قانون گرم انسان‌ها – این است قانون

    این جا در چه کاری دخترک با این گل‌های تازه‌چین؟ – این جا در چه کاری دخترک

    گفتی آیا چیزی هست – آیا به همیشه اعتقاد داری؟

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آئورت

    (ئُ) [ فر. ] (اِ.) سرخرگ بزرگی که به بطن چپ قلب متصل است و خون تصفیه شده را به تمام بدن می‌رساند، بزرگ سرخرگ. (فره)

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    شعر جهان

    بگذار با تو بیایم چه مهتابی است امشب!

    شعری که خواندیم اثر «یانیس ریتسوس» بود، ریتسوس از «شاعران یونان » است. شعر بالا با سطر «بگذار با تو بیایم چه مهتابی است امشب» شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟

     

    دیدگاه شما درباره شعر سونات مهتاب یانیس ریتسوس

    دیدگاهتان را درباره ی شعر سونات مهتاب یانیس ریتسوس ، این شاعر خوبِ یونان بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاه‌ها به اشتراک بگذارید.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    سارا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *