بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور

بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور

  • شعر بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور _ ادیب الممالک

    در نکوهش خطیبان بی زبان آغاز مشروطیت فرماید:«بوالعنبس»

     

    بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور

    بر خلایق پیشوا بر مسلمین فرمان روا

     

    روزی اندر مسجد طائف به استدعای خلق

    بر فراز منبر تحقیق حکمت کرد جا

     

    نطق ناکرده کمیت فکرتش همچون شتر

    خفت آنسان کش و گفتی در شکم شد دست و پا

     

    آری آری آدمی را فکر دریائی است ژرف

    کاندرو ماند نهنگ از سیر و ماهی از شنا

     

    چون زبان در کام مردم بسته شد نتوان گشود

    نه ز افسون و نه از اندیشه و نز کیمیا

     

    ماند «بوالعنبس » به منبر خشک لب خامش زبان

    چون بت اندر بتکده یا در زمین مردم گیا

     

    لختی اندر ریش دست آورد و لختی بر سبال

    لمحه ای شد ناظر دیوار و سقف و بوریا

     

    گه تنحنح کرد و گاهی سرفه گاهی دست برد

    بر سجاف جبه چاک پیرهن بند قبا

     

    وز پس دیری تفکر روی با اصحاب کرد

    کاندر آنجا گرد بودند از غریب و آشنا

     

    دید جمعی ناظرستند و گروهی منتظر

    هوششان در راه منطق گوش در راه صدا

     

    گفت دانستید؟ ای یاران مرادم از سخن

    جمله گفتند آری ای دانش پژوه پارسا

     

    گفت چون دانسته اید آن راکه مقصود من است

    پیش دانشمند نبود عرض دانش جز خطا

     

    پس فرود آمد ز منبر معتزل شد چند روز

    هفته دیگر به مسجد زد حریفان را صلا

     

    باز در منبر سمند فکرتش چون خر به گل

    شد فرو چونانکه گفتی برنخیزد با عصا

     

    یافت جان را در بحار حیرت اندر مهلکه

    دید تن را از فشار فکرت اندر تنگنا

     

    گفت میدانید؟ مقصودم چه باشد از بیان

    جملکی گفتند نی ای عامل حسن القضا

     

    گفت چون اقرار بر نادانی خود می کنید

    گفتگو با جاهلان از چون منی نبود روا

     

    باز از منبر فرود آمد به خلوتگه شتافت

    وز پس یک هفته در منبر شد از خلوت سرا

     

    بار دیگر فکرتش مانند آهو رم گرفت

    ریش خود بر باد داد از فکر و مالیخولیا

     

    تا خر اندیشه را از گل برون آرد به جهد

    برد دست اندر محاسن سود ناخن بر قفا

     

    پس به یاران گفت ای اصحاب من دانسته اید

    یا نمیدانید هان پاسخ دهیدم بر ملا؟

     

    فرقه ای گفتند آری فرقه ای گفتند نی

    گفت اینک مشکل آسان گشت نعم المدعا

     

    عالمان بر جاهلان گویند راز اندر علن

    جاهلان از عالمان جویند رمز اندر خفا

     

    چون رسد دانا بنادان گویدش «انظرالی »

    چون رسد عامی به عارف گویدش «حدث لنا»

     

    ما همه بوالعنبسیم ای خواجگان هنگام نطق

    راز در دل، لب خمش،دل گرسنه، جان ناشتا

     

    از اشارت بی عبارت فهم باید کرد راز

    «این بدان در» گفتمت رو فهم کن «هذابذا»

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قطعه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    باور نداشتم که چنین واگذاریم – موج خیز

    چون درخت فروردین پرشکوفه شد جانم – یک دامن گل

    ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

    لمن رسم اطلال سقتهاالسحائب

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «بود «بوالعنبس » خطیب فحل و شیخ نامور بر خلایق پیشوا بر مسلمین فرمان روا روزی اندر مسجد طائف به استدعای خلق بر فراز منبر تحقیق حکمت کرد جا» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «ما همه بوالعنبسیم ای خواجگان هنگام نطق راز در دل، لب خمش،دل گرسنه، جان ناشتا از اشارت بی عبارت فهم باید کرد راز «این بدان در» گفتمت رو فهم کن «هذابذا»» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر در نکوهش خطیبان بی زبان آغاز مشروطیت فرماید:«بوالعنبس» ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر در نکوهش خطیبان بی زبان آغاز مشروطیت فرماید:«بوالعنبس» ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *