بهارانه _ شعری عاشقانه و دلنشین از سیامک عشقعلی
تاریک و یخبسته
از زندگی خسته
وقتی طلوعم کرد…
دنیا که زندان شد
تا مرگ پایان شد
عشقت شروعم کرد!
در بطن غم بودم
دلگیر و کم بودم
اینبار بیدارم…
میپیچد عطر یاس
از عمق این احساس
من دوستتدارم!
خورشید یعنی: تو!
امید یعنی: تو!
هستی و من شادم
این زندگی زیباست
هرروز یک فرداست
چون باتو آزادم!
یک زمهریر سرد
در من تشنج کرد
شدسبز مثل دشت
ای جان به قربانت!
تابید چشمانت
لحن زمان برگشت!
صد باغ سیبم کن!
حالا نصیبم کن!،
یک خندهی شیرین
با چرخش ساعت
این شعر در هر خط
شد باتو عطرآگین!
◽شاعر: سیامک عشقعلی
کانال سیامک عشقعلی در تلگرام: t.me/siamakeshghali_official
Latest posts by سیامک عشقعلی (see all)
- سلطان قلبم! - ژانویه 30, 2023
- خطا - ژانویه 30, 2023
- شیرین و فرهاد - ژانویه 30, 2023