اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد

اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد

  • شعر اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد _ ادیب الممالک 

     

    اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد

    ظلمشان در ظلمت از مه، نور و از شارق ضیا

    مردمی بیرون ز راه مردمی دور از خرد

    فرد و طاق از دین پرستی جفت نیرنگ و ریا

    راستی گویم سعاتمند و خوش بخت آنکس است

    کاندرین گیتی، ببیند چهره این اشقیا

    هر که رخشان دید گوید تا ابد یالیتنی

    مت قبل الیوم حتی صرت نسیا منسیا

    همچو انگورش بزیر پای بفشارند رگ

    نرم سایند استخوانش با لگد چون توتیا

    مدعی به هرچه قاضی بگوش مدعی

    گویدی ربع لنا نصف لنا کل لیا

    در جزا مردی رئیس آمد که نشناسد ز جهل

    تاک از تریاک و سیب از سنبه گیپا از گیا

    عارض و معروض از او بینند در کار آنچه دید

    معده مرد سقیم از خوردن سقمونیا

    پیکرش را گوئیا ایزد تعالی آفرید

    ز آهک و زرنیخ و گوگرد و کنین و کاسیا

    مولدش تبریز و اصلش از صفاهان است لیک

    فرق نهاده است اسپاهانی از اسپانیا

    آن یکی گفتش که آلمانی مسلمانی گرفت

    گفت باشد امپراطورش ز نسل قانیا

    قانیا اندر محرم داشت بر پا تعزیه

    این نبیره در عمل دارد تأسی بر نیا

    دیگری گفتش که شاهان اروپا از چه رو

    هر طرف تازند بهر حمله اندر آسیا

    گفت شاهان نان جو خواهند از بهر ثواب

    «آرپا» در ترکی شعیر است و «دگرمان » آسیا

    دیدم آنجا خسته را بسته اند اندر کمند

    گفتم این مسکین که باشد چیست جرمش ای کیا

    گفت در راپورت کمیساریا بنوشته اند

    کاین جوان گفته است مستم ساغری ده ساقیا

    گفتمش ای کاش بودی ابن جوزی در حیات

    تا که نامت ثبت کردی در کتاب الاذکیا

    شاعری با ذوق شعری گفت و او را وی شدش

    شعر خواندن در کجا ممنوع کردند اولیا؟

    گیرم او کرده است تقصیری خلاف عقل و دین

    جور ار حدی است بر بیچارگان از اقویا

    سی و یک روز از چه میزان سی و یک تومان ز چیست

    از فرانسه آمدست این حکم یا از روسیا؟

    حد عرفی کس ندید از حد شرعی سخت تر

    این چه حکم است ای سرا پا بدعت و شرک و ریا

    آنقدر بستان که تانی دادنش تاوان و جرم

    آنچنان بشکن که یاری بستنش با مومیا

    دور عقل از تو چو مرد پارسا از پارگین

    هم تو دور از دین چو پیر برهمن از پاریا

    از جزای حق نیندیشی مگر نشینده ای

    داستان حضرت داود و قتل اوریا؟

    گفت این حکم آمد از شورای عالی پیش از این

    من نمیدانم بخوان راپورت کمیساریا

    گفتمش شورای عالی چیست؟ و اعضایش که؟ جز

    محفلی بی دعوت اندر وی گروهی ز ادعیا

    وضع قانون با وکیلان است و اجرا با ملوک

    حکم عرف است از حکیمان حکم شرع از انبیا

    کیستند این خرسران در مرغزار معدلت!

    چیستند این خربطان در آبشار اتقیا!

    نایب فرعون و هامان را کجا شاید شناخت

    چون سلیمان یا وزیرش آصف بن برخیا

    نایب فرعون و هامان را کجا شاید شناخت

    چون سلیمان یا وزیرش آصف بن برخیا

    زین شش اندازان چه بینی غیر تاراج و شتل

    از زکام ایدر چه زاید غیر مالیخولیا

    من بخواندم نامه پیغمبران راستین

    آدم و نوح و خلیل الله کلیم و زکریا

    یوشع بن نون و یونس پور متی دانیال

    صالح و هود و مسیحا و عزیز و ایلیا

    نامه اسحق و اسمعیل و حزقیل و شعیب

    صحف داود و سلیمان نحمیا و برمیا

    نامه ساسان و زرتشت و جی افرام مهین

    نامه پولس به سوی مردم ایتالیا

    هم کتاب خاتم پیغمبران خواندم که هست

    واپس اندر عهد و پیش اندر حریم کبریا

    این چنین حکمی ندیدم در کتاب هیچیک

    ز انبیا و اتقیا و اولیا و اصفیا

    گفت خامش باش کاینان هر یکی در صفه ای

    پیشوایانند چون در چال ورزش پوریا

    مجلس ملی نیارد حکمشان را نسخ کرد

    چون کلام انبیا اندر مقام اوصیا

    گفتم آری پیشوایانند این شش تازنان

    بهر داو نرد در چال قمار و منگیا

    پیشوایان تواند این قوم جبار عنید

    کل جبار عنید فی جهنم القیا

    هر یکی چون قاشق ناشسته در آشند لیک

    آش ها را گه نخود باشند و گاهی لوبیا

    همچو غولانند در بیغولها مردم شکار

    با سیاهانند آدم خواره در افریقیا

    گونیا را جمله تصحیفند زیرا هر شبی

    در بر چندین عمود آورده شکل گونیا

    بسکه الرحمن و یاسین در مساجد خوانده اند

    نقش حامیم است بر پهلویشان از بوریا

    مادرانشان را حیا اندر محیا هیچ نیست

    لیک بفروشند بهر زرق در احیا حیا

    چرم بلغارند و کفش صوفیان گر چه ز ناز

    پیش ما خاتون بلغارند و ترک صوفیا

    شرمی از باری تعالی کن از این دزدان مترس

    بی ریا گویم که بی دینند یکسر باریا

    ای که ناموس شریعت را دری با حربیان

    ای که اموال فقیران را خوری با اغنیا

    گر کنی عمامه را مانند تاج داریوش

    ور بیاری از طراز خامه مشک داریا

    گر نمائی از در نیرنگ صد رنگ و فسون

    ور پدید آری به جادو صد هزاران کیمیا

    گر ز ستواری مکانت چون بیوت عادیان

    ور ز بالائی مقامت همچو حصن عادیا

    در دل مامت فرستم باز با این ریش و پشم

    تا به زهدانش بپوشی طیلسان از سابیا

    فرق نگذارم میان زشت و زیبا شیخ و شاب

    زانکه ننهادند فرق از مجرمین با ابریا

    ای رئیس این چامه من چون کباب برمیا است

    در زمان شه «یهو یا قیم پور یوشیا»

    آنکه آیین سلامت جست در دارالسلام

    شاه اسرائیل شد از صدق بعد از صدقیا

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قطعه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    باور نداشتم که چنین واگذاریم – موج خیز

    چون درخت فروردین پرشکوفه شد جانم – یک دامن گل

    ماه رمضان بنهفت آن چهره نورانی

    لمن رسم اطلال سقتهاالسحائب

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد ظلمشان در ظلمت از مه، نور و از شارق ضیا مردمی بیرون ز راه مردمی دور از خرد فرد و طاق از دین پرستی جفت نیرنگ و ریا» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «ای رئیس این چامه من چون کباب برمیا است در زمان شه «یهو یا قیم پور یوشیا» آنکه آیین سلامت جست در دارالسلام شاه اسرائیل شد از صدق بعد از صدقیا» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر اف بر این دیوان سرا، لعنت بر این دیوان که برد ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *