از هر چه بجز می است کوتاهی به

از هر چه بجز می است کوتاهی به – 153

  • دکلمه صوتی از هر چه بجز می است کوتاهی به  – رباعی 153از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی می هم ز کف بتان خرگاهی به مستی و قلندری و گمراهی به.

     

     

    از هر چه بجز می است کوتاهی به

    می هم ز کف بتان خرگاهی به

     

    مستی و قلندری و گمراهی به

    یک جرعه می ز ماه تا ماهی به

     

     

    یک جرعه می ز ماه تا ماهی به

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «یک جرعه می ز ماه تا ماهی به» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    دکلمه از هر چه بجز می است کوتاهی به صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «از هر چه بجز می است کوتاهی به» از خیام است. این قطعه‌ ها توسط داوود ملک زاده و زهرا بهمنی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی و تفسیر از هر چه بجز می است کوتاهی به

     

    قلندر بابرنهاده همان رند است. قلندر کسی که از هر رنگ و تعلقی آزاد است. هیچ تعلق خاطری به هیچ چیزی ندارد. اگر الان به یکی بگویند که آقا بار سفر ببند که عازم سفر هستیم مدتها فرصت می برد تا حساب و کتاب کند. قلندر کسی است که تا بگوییید که بار سفر ببند بگوید من از قبل بسته ام. حتما جریان آن پسر اهل دل را شنیده اید که گفتند شما چگونه جان به جان آفرین تسلیم خواهی کرد. وسط کوچه داراز کشید و گفت این چنین و مرد. این را می گویند قلندر.
    دهخدا می نگارد: قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ٔ روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق شده و بدان حضرت رسیده و اگر ذره ای به کونین و اهل آن میلی داشته باشد، از اهل غرور است نه قلندر. و فرق قلندر و ملامتی و صوفی آن است که قلندر تجرید و تفرید به کمال دارد و در عادات و عبادات کوشد و ملامتی آن را گویند که کتم عبادت از غیر کند و اظهار هیچ خیر و خوبی نکند و هیچ شر و بدی را نپوشد و صوفی آن است که اصلاً دل او به خلق مشغول نشود و التفات برد و قبول ایشان نکند و مرتبه ٔ صوفی از هر دو بلندتر است زیرا که ایشان با وجود تجرید و تفرید مطیع و پیرو پیغمبرانند و قدم بر قدم ایشان می نهند. اول کس که نام قلندر بر خویش نهاد یوسف نامی از بکتاشیان بود و او را به علت خشونتی که در طبع داشت بکتاشیان از خویش براندند و او خود بانی طریقه و سلسله ای گشت باسنن و آدابی به غایت صعب و از جمله آن که قلندران یعنی پیروان طریقت او بایستی دائم باپای برهنه در سفر باشند و نان خویش از خواهندگی و سؤال بدست آورند. پس از او رفته رفته سنت های نهاده ٔ او متروک ماند تا آنجا که قلندران می گفتند کبایر معاصی را با روح کاری نباشد و اثر سیآت از جسم تجاوز نتواند کرد و حتی از پاکیزگی و نظافت و استعمال آب تن زدند و از اینرو مردم از آنان نفرت و کراهت می نمودند. و کار آنان برای تحصیل رزق به شعبده بازی و بلعجبی کشید. لغت نویسان مغرب چون بیشتر معلومات اسلامی خویش را توسط ترکان گرفته اند و آنان نیز هیچ وقت افق اطلاعات و دائره ٔ معلوماتشان از آسیای صغیر تجاوز نکرد این است که اول قلندر و نام قلندر را از یوسف نامی گمان برده اند. قلندر را به همه ٔ صفات ممتازه ٔ آن در شعرهای سعدی و حافظ و پاره ای شعرای دیگر میتوان یافت و از این رو اعتماد و اعتدادی به این افسانه نیست. صاحب تاج العروس می نویسد: قلندر کسمندر لقب جماعة من قدماء الشیوخ العجم و لاادری معناه. یعنی معنای آن را نمی دانم.
    پیش از این گفته آمد که خر و گاو در ادبیات جایگاه خاصی برای خود ایجاد کرده است. از جمله خرگاه. یعنی جای بزرگ و وسیع. جایی که افراد زیادی می توانند دور هم جمع بشوند. معاد عیدگاه است. جایی که به مناسبت عید افراد جمع می شوند. خر در اصل به معنای بزرگ است. فلانی خر پول است. یعنی پول زیادی دارد. فلانی خر زور است. نه این که زورش مثل الاغ است بلکه زورش خیلی زیاد است. و گاه هم به معنای مکان و جایگاه. بتان که همان زیبا رویان و محبوبان می باشد. بتان خرگاهی یعنی همان زیبارویانی که در اجتماعات، محور و مدار جمعیت هستند. در جاهایی که افراد جمع می شوند بعضی از افراد میاندار و محور و مدار مجلسند. در حقیقت مجلس گردانند. زیبارویانی که در حقیقت مجلس را آنها می گردانند.
    تو زندگی ممکن است که فراوان از شما قصوری سر زده باشد همه اینها قابل اغماض و بخشش است مگر قصور شما و کوتاهی شما از نوشیدن می که قابل بخشش و چشم پوشی نیست.
    می هم که می خواهید بنوشید نه کنج خلوت و گوشه تاریکخانه نه. بلکه در مجلس و محفلی که بتان و مه رویان ساقیان و می به دستان آن هستند. انسان اگر چنان چه مست باشد یا قلندر باشد و یا راه گم کرده باشد هرچه باشد یک جرعه می از هر چیزی بهتر و با ارزش تر است. یک جرعه می ارزشش زرا با هیچ چیزی نمی شود مقایسه کرد.

    حسن جمشیدی

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی از هر چه بجز می است کوتاهی به

     

    احمد نیکو می گوید:

    جز راه قلندر و خرابات مپوی

    جز باده و جز سماع و جز یار مجوی

    پرکن قدح شراب و در پیش سبوی

    می نوش کن ای نگار و بیهوده مگوی

    رباعی شماره ۴۱۴ از حکیم سنایی غزنوی

    کوروش می گوید:

    بتان خرگاهی = زیبارویان چادرنشین

     

     

    شعر از هر چه بجز می است کوتاهی به اثر کیست؟

    این شعر اثر خیام است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *