از حکایت سال سیصد و نه

از حکایت سال سیصد و نه

  • شعر از حکایت سال سیصد و نه _ ادیب الممالک 

     

    از حکایت سال سیصد و نه

    این حدیثم کجا شود فرمش

     

    که چو حلاج را بدار زدند

    نه رخش زرد شد نه چهره ترش

     

    چون برآمد فراز دار بقا

    گفت ای غافلان ز دانش و هش

     

    پنبه فرسوده از کمان گردد

    آتش از آب و آهن از چکش

     

    عرش من ثابت است و نقش جلی

    ثبت العرش گفته ثم انقش

     

    این نه مرگ است زندگیست که نیست

    میزبان کریم مهمان کش

     

    عطسه من ز نفخ رحمن است

    عطسه مغز صرعی از کندش

     

    من کلیمم عصای من دار است

    اتوکؤ علی العصا و اهش

     

    گفتش آن یک شهادتان برگوی

    که زمانت رسیده گفت خمش

     

    شمع ایوان دوست چهره اوست

    نور خورشید بین و شمع بکش

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)

     

    قالب شعر: قطعه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    حال دلم طوفانیست

    در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

    آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

    مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    از حکایت سال سیصد و نه

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «از حکایت سال سیصد و نه این حدیثم کجا شود فرمش که چو حلاج را بدار زدند نه رخش زرد شد نه چهره ترش» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «گفتش آن یک شهادتان برگوی که زمانت رسیده گفت خمش شمع ایوان دوست چهره اوست نور خورشید بین و شمع بکش» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر از حکایت سال سیصد و نه ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر از حکایت سال سیصد و نه ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *