صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند

صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند

  • شعر صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند ملک الشعرا بهار 

    گناه آدم و حوا

     

    صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند

    حاجب مشرق حجاب نیلگون بالا کند

     

    بهر دفع جادویی‌های شب فرعون کیش

    موسی صبح از بغل بیرون ید بیضا کند

     

    خود مگر زرتشت با فّر فروغ اورمزد

    چارهٔ پتیارهٔ اهریمن شیدا کند

     

    یاور هران دلاور در دل ابر سیاه

    با مشعشع رمح، قصد جان اژدرها کند

     

    روشنانش را برون ریزد سپهر از آستین

    چون که زان فرزانگان روشن‌تری پیدا کند

     

    چون سترون بانویی کز شرم درپوشد پلاس

    باز چون فرزند زاید جامه از دیبا کند

     

    نی خطا گفتم که شب دارد بسی فرزند خرد

    چون فزون شد بچه‌، دل آشفته و در واکند

     

    صبح‌ خوش‌ خندد که ‌یک فرزند دارد، لیک شب

    در غم طفلان‌، چو من پیوسته واوبلا کند

     

    شب سیه‌شد زان که چون من کودکان دارد بسی

    همچو من آخر سر خویش اندرین سوداکند

     

    *

    *‌

     

    صبح چون بنشینم وخواهم نویسم چیزکی

    در دود پروانه وز من خواهش قاقاکند

     

    وان دو ماهه مهرداد اندر کنار مادرش

    دم بدم عرعر نماید، متصل هرا کند

     

    دختر شش ساله‌ام کاو را ملک دختست نام

    بر در صندوقخانه محشری برپاکند

     

    ظهر چون شد خرسواران در رسند از مدرسه

    خانه از آشوبشان زلزال‌ها پیدا کند

     

    محشر خر راست گردد زان گروه کره‌خر

    آن‌یکی جفتک زند وین نعره‌، وآن آواکند

     

    گه ملک هوشنگ از مامک رباید خوردنی

    گاه مامک با ملک‌دخت از حسد دعواکند

     

    نعرهٔ خاتون پی تسکین آنان بیشتر

    مرمرا کالیوه و آسیمه و شیدا کند

     

    هرتنی ز آنان به سالی ثروتی بدهد به‌باد

    هرکی ز ایشان به ماهی خانه‌ای یغما کند

     

    هریک اندر هفته جفتی کفش را ساید به‌پای

    هریک اندر ماه دستی جامه از سر واکند

     

    هرچه از خاتون بجا ماند خورند این کرّگان

    خادمات و خادمین راکیست کاستقصاکند

     

    کودکان دایم کلان گردند و بابا پیر و زار

    چون که کودک شدکلان کی رحم بر باباکند

     

    ازکلاه‌ و کفش و کسوت‌، کاغذ و کلک و کتاب

    نیست کافی گر دوصدکاف دگر انشاکند

     

    گوش شیطان کر، که بانو هست حسناء ولود

    همچو من سوداویئی چون منع آن حسناکند

     

    گشته ملزم تا به هر سالی بزاید کودکی

    وز برای خیل شه فوجی جوان برپاکند

     

    گویم آخر نان این قوم ازکجاگردد روان

    گوید آن کاو داد دندان‌، نان همو اعطاکند

     

    طرفه اصلی در توکل دارد این خاتون بهٔاد

    آن دل و آن زهره کوکاین اصل را حاشاکند

     

    راستی دانایی هر چیز بیش از آدمی است

    کیست آن کوچند و چون با مردم دانا کند

     

    *

    *‌

     

    چیست‌باری‌فایدت جز حسرت و تیمار و غم

    گر جهان را همت آبا پر از ابنا کند

     

    تا درنگی افتد اندر این موالید دورنگ

    چار مام ای کاش پشت خود به هفت آبا کند

     

    این گناه از آدم و حوا پدید آمد نخست

    کیست کاینک داوری با آدم و حوا کند

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش – ۱۲۵

    دانلود آهنگ درد سامان جلیلی + پخش آنلاین

    اشک رقصان

    گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «صبح چون شاه فلک بر تختگه مأوی کند حاجب مشرق حجاب نیلگون بالا کند بهر دفع جادویی‌های شب فرعون کیش موسی صبح از بغل بیرون ید بیضا کند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تا درنگی افتد اندر این موالید دورنگ چار مام ای کاش پشت خود به هفت آبا کند این گناه از آدم و حوا پدید آمد نخست کیست کاینک داوری با آدم و حوا کند» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر گناه آدم و حوا ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر گناه آدم و حوا ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»