شعری از عبدالله محمدزاده سامانلو پنجره ها به گوشند ماهی تنگ، حباب حباب فریاد می زند مرا و گنجشک های در تکاپو، صدای خفته ی در چشم های من اند. تمام مرا در خود بلعیده، چیزی که نمی دانم چگونه بخوانمش؟ چگونه پوست بیندازمش؟ و باید تا کی، با جسارتش، خود را در نگاهم[…]