شعر شهید گمنام نیما یوشیج

همه گفتند مرو او نشنید – شهید گمنام

  • همه گفتند مرو او نشنید – شعر شهید گمنام نیما یوشیج

     

    همه گفتند مرو او نشنید

    نشود مرد دلاور نومید

    ننهد وقع به کار دشمن.

    -کیست این قدر جری؟ – گفت که من.

    بعد از آن ماند خموش و کرد اندیشه کمی.

    او جوان بود. جوانی نوخیز

    بین همسالانش چون آتش تیز

    مثل آن گل که کند وقت طلوع

    به ز گل های دگر خنده شروع

    تا در آمد به جهان، جلوه اش بود و غرور.

    در کمیته چو از او صحبت بود

    همه را حیرت از این جرئت بود.

    همه پر حرف به هر سوق و درون:

    اگر این توپ بمان بیرون! …

    اگر آگاه کند شاه را امشب امیر!

    بهم آشفت جوان. گفت: بس است!

    او چه کس هست و امیرش چه کس است.

    همه جا خلوت و هر کار آسان

    احتیاط است فقط مشکلمان.

    می شود روز سفید، همه خواهیدم دید!

    بعد گفتند: قراولخانه

    ببرد حمله چنان دیوانه

    شاه کرده است غضب- گفت عجب!

    بی جهت شاه به خود داده تعب!

    ملت اندر غضب است. ترس در این غضب است.

    صبح شد. صبح چون روی گشود

    هیچ کس بر زبر راه نبود

    ابرها روی افق سرخ و دونیم

    می وزید از طرف غرب نسیم

    غنچه های گل سرخ، همه لبخند زنان.

    ولی امروز به ره نیست کسی

    برنیامد ز رفیقان نفسی

    مثل دیروز رجزخوان و جری

    نیست پیدا نه صدایی، نه سری

    فقط او بود به راه، با خیالات دراز.

    برخلاف دل خود، طینت خود

    می شود بگذرم از نیت خود؟

    نه- به خود گفت- ستبداد امروز

    ز هراسیدن ما شد فیروز

    بگریزم من اگر، بگریزند همه.

    این سیلاخورها گر خصم منند

    عنکبوتند همه بر سقف تنند

    چه هراسی است، چه کس در پی ماست

    ما بمیریم که یک ابله شاست!

    مرگ با فتح مرا، بهتر است از این ننگ.

    نظر افکند به راه از همه جا

    دید هر چیز سیه، غم افزا

    همه جا چنگ ستبداد دراز

    همه جا راه بر اهریمن باز

    از برای قجری، نصف ملت مقهور.

    مثل یک سنگر باقی مانده

    دشمنان را ز برابر رانده

    گفت: این توپ اگر گردد راست

    زان ما گر بشود حامی ماست.

    ظهر بگذشت، به خود گفت: همت کن اسد.

    هیچکس نیست در این دم با او

    با دل خود شده او رو در رو.

    دید در پیش زنی، مادر بود؟

    یا خیالی به رهی اندر بود؟

    هر که باشد باشد، ضعفا در خطرند.

    بروم زود، مبادا دشمن

    زودتر او ببرد توپ از من.

    شوقی افتاد در او مثل امید

    رو به مقصود ورا جنبانید.

    چشم ها بست و بتاخت رفت تا بر سر توپ.

    بود دشمن به سوی او نگران

    دست بنهاده و ننهاده بر آن

    آخ! – گفتند به هم چند نفر –

    آخر افکندهی خود را به خطر.

    ولی او آخ نگفت. جستنی کرد و فتاد!

    سرب بگداخته در گردن اوست

    جثه ی بی ثمری رو در روست

    ای وطن! از پی آسایش تو

    می پذیرند چنین خواهش تو

    می روند از سر شوق، تا به درگاه اجل!

    دست بگشاده، به خود داد تکان

    مثل این که چیزی می داد نشان

    نتوانست برآرد سخنی

    به دهن، حقه ی خون، چه دهنی

    بعد خوابید چنان تخته ی بی حرکت.

    هر که سر داد، عوض، شهرت کرد

    ولی این آتش ناگه شده سرد.

    سال ها رفته ولی او گمنام

    سوی تو می دهد از دور سلام!

    آی ملت! یک دم، هیچ کردیش تو یاد؟

    4 دی 1306

    قالب شعر: نیمایی

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    آ

    هان! هلا! آی!


    مطالب بیشتر در:

    نیما یوشیج

    اشعار نیما یوشیج

     

    همه گفتند مرو او نشنید

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: « همه گفتند مرو او نشنید / نشود مرد دلاور نومید / ننهد وقع به کار دشمن » آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین نیما یوشیج که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطرها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای نیما یوشیج بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطرهای پایانی یعنی : « سال ها رفته ولی او گمنام / سوی تو می دهد از دور سلام! / آی ملت! یک دم، هیچ کردیش تو یاد؟ » از چه سطرهایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر شهید گمنام نیما

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر شهید گمنام نیما یوشیج بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    نشود مرد دلاور نومید

    نام این شعر نیما یوشیج شهید گمنام است اما در بین مردم به همه گفتند مرو او نشنید ، نشود مرد دلاور نومید نیز معروف است.

     

    برای ورود به اینستاگرام نیما یوشیج اینجا کلیک کنید

     

    پیشنهاد ویژه برای نیما یوشیج:

     

    شعر صبح نیما یوشیج

    شعر مهتاب نیما یوشیج

    شعر نام بعضی نفرات نیما یوشیج

    شعرداروگ نیما یوشیج

    شعر هست شب نیما یوشیج

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *