سینا کمال آبادی

یکی از بهترین سطرهای لورکا این است

یکی از بهترین سطرهای لورکا این است

شعر یکی از بهترین سطرهای لورکا این است – چارلز بوکوفسکی   یکی از بهترین سطرهای لورکا این است: “رنج، همیشه رنج …” زمانی که سوسکی را می‌کُشی یا تیغ را برای اصلاح برمی‌داری یا صبح بیدار می‌شوی که خورشید را ببینی به این سطر فکر کن. مترجم : سینا کمال ابادی پیشنهاد ویژه برای[…]

من به تنهایی قدم می زنم

من به تنهایی قدم می زنم

شعر من به تنهایی قدم می زنم – سیلویا پلات   من به تنهایی قدم می زنم و زیر پایم خیابان های نیمه شب جا خالی می کنند. چشم که می بندم میان هوس های من این خانه های رویایی خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بلندا ی سراشیبی ها آویخته است. من[…]

با من خوب بود

با من خوب بود – مبادا یکدیگر را ببوسیم

با من خوب بود – شعر مبادا یکدیگر را ببوسیم – هرتا مولر   با من خوب بود با او خوب بودم اما درها و پنجره‌هایمان بسته ماندند مبادا یکدیگر را ببوییم ترجمه : سینا کمال آبادی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: از این که می‌ شنوم – وظیفه زناشویی به نوروز از نسیم عنبرین[…]

می-خواهم-رویای-سیب-ها-را-بخوابم

می خواهم رویای سیب ها را بخوابم

می خواهم رویای سیب ها را بخوابم – فدریکو گارسیا لورکا می خواهم رویای سیب ها را بخوابم پا پس بکشم از همهمه‌ی گورستان‌ها. می‌خواهم رویای کودکی را بخوابم که روی آب‌های آزاد قلب‌اش را تکه‌تکه می‌کرد. نمی‌خواهم دوباره بشنوم که مرده‌ها خون‌ریزی ندارند، که دهان‌های پوسیده هنوز تشنه آب هستند. می‌خواهم نه از شکنجه علف[…]

شعر با تو سخن گفتم با لبخندی ای. ای. کامینگز

با تو سخن گفتم با لبخندی – با تو سخن گفتم

با تو سخن گفتم با لبخندی – شعر با تو سخن گفتم – ای. ای. کامینگز با تو سخن گفتم با لبخندی و تو پاسخی ندادی دهانت سیمی است برای موسیقی موسیقی به رنگ خون به اینجا بیا آه! تو بگو زندگی، لبخندی نیست؟ با تو سخن گفتم با آوازی و تو نشنیدی چشمانت سفالینه[…]

شعر با من بیا ای. ای. کامینگز

خسته‌ای (فکر می‌کنم) – با من بیا

خسته‌ای (فکر می‌کنم) – شعر با من بیا – ای. ای. کامینگز   خسته‌ای (فکر می‌کنم) از معماهای همیشگی زندگی و من هم خسته‌ام. پس با من بیا و به دورها و دورها خواهیم رفت ــ (تنها من و تو، بفهم!) بازی کرده‌ای (فکر می‌کنم) و محبوب‌ترین بازیچه‌هایت را شکسته‌ای و حالا کمی خسته‌ای خسته[…]

شعر قلبت را می‌برم ای.ای.کامینگز

قلبت را همه جا با خودم می‌برم – قلبت را می‌برم

قلبت را همه جا با خودم می‌برم – شعر قلبت را می‌برم – ای.ای.کامینگز   قلبت را می‌برم قلبت را همه جا با خودم می‌برم (درون قلبم می‌برمش) هرگز بی قلب تو نیستم (هر کجا بروم تو می‌روی، عزیزم؛ و هر کار که کنم کار توست، نازنینم)   نمی‌ترسم از هیچ تقدیری (که تو تقدیر[…]

شعر فکر میکنم ای.ای.کامینگز

بادی وزیده است و باران را برده است – فکر می‌کنم

بادی وزیده است و باران را برده – شعر فکر می‌کنم – ای.ای.کامینگز   بادی وزیده است و باران را برده است و آسمان را برده است و برگ‌ها را برده است و درختان ایستاده‌اند. گمان می‌کنم دیرزمانی است که من هم پاییز را می‌شناسم (و چه داری که بگویی؟) باد باد باد ــــ عاشق[…]